هشت سال پیش از این که توده های ناراضی شرکت کننده در اعتراض به نتایج انتخابات ریاست جمهوری سال ٨٨ ، دستاویز "رأی من کو" را پشت گوش انداختند و به میر حسین موسوی راوی "دوران طلایی امام" پوزخند زدند! فعالین این حرکت ثانویه، و غیر وابسته به سبز پوش ها، نمایش های اعتراضی را به سمت و سویی خلاف میل اصلاح طلبان سوق دادند که مطالبات آن برای هیچیک از جناح ها قابل پیش بینی نبود. غرش آوای مرگ بر دیکتاتور و خامنه ای و نابودی نظام اسلامی از سوی این حرکت به گونه ای پایه های اقتدار حکومت را به لرزه در آورد که نیروهای امنیتی را شوکه و حیرت زده کرد و حواری و حشم ولایت از بیم سقوط بیت رهبری با سراسیمگی ١٨ میلیارد دلار از دارائی های خامنه ای را - یا در واقع دارایی چپاول شده ایرانی ها را به ترکیه انتقال دادند تا در صورت هزیمت به مصرف امورات زندگی در تبعید خاندان رهبری برسد. انتقال این مقدار ثروت به سرقت رفته ایرانی ها یک غنیمت باور نکردنی برای ترکیه بود و رجب طیب اردوغان از آن به عنوان پول خدا دادی استقبال کرد.
در گیر و دار رویارویی نیروهای سرکوب و تظاهرکنندگان، طنین سنگین یک شعار مطالباتی، به ظاهر غیر سیاسی، با مضمون نفی سیاست خارجی و منع صدور انقلاب اسلامی، فضای سیاسی ایران را در بر گرفت. مضمون شعار شرکت کنندگان در این تظاهرات که اکثریت آنها را کارگران و توده های زحمتکش تشکیل می داد، با عنوان: "نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران" به حکومت اسلامی ایران هشدار می داد که هزینه های جنگی و تروریستی برون مرزی را متوقف نماید. در ضمن درآمد ملی اختصاص یافته به ساختار سازی هلال شیعی، تکثیر زاد و ولد شیعیان و تأمین عمق امنیتی فرا مرزی برای بقاء خود را به مسیر ارائه خدمات اجتماعی و سرمایه گذاری برای رفع بیکاری و کاهش تورم و گرانی باز گرداند.
در حال حاضر جمهوری اسلامی به سبب مداخله در امور کشور های منطقه به منظور کسب نفوذ و توازن قدرت و پیشبرد رقابت های منطقه ای، درگیر منازعات مستقیم فرقه ای و جنگ های نیابتی در چند کشور خاور میانه است. در عراق، یمن، لبنان، غزه و سومالی سپاه برون مرزی قدس با فرماندهی قاسم سلیمانی حضور فعال دارد و با هزینه ای هنگفت و بدون حسابرسی و نظارت، برنامه های ماجراجویانه و فرقه سازی خود را پیش می برد. در سوریه نیز ضمن اهداء کمک سالانه به میزان ١٥ میلیارد دلار به بشار اسد و تأمین بخشی از نیازهای تسلیحاتی ارتش سوریه، هزینه نگهداری نیروهای پاسدار حافظ حرم، یگان های ویژه هوابرد، سپاه فاطمیون متشکل از پناهجویان افغانستانی مقیم ایران و پاکستانی های مزدور و نیروهای حزب الله لبنان را نیز یدک می کشد. مجموعه هزینه تأمین نیرو و لجستیک و تسلیحات و خدمات جانبی و بودجه های پرسنلی و سازمانی گروه های وابسته و نیروهای خودی و بودجه دفاعی کشور و سرمایه گذاری های سری و علنی صنعت نظامی که پشتوانه سیاست خارجی محسوب می شود، به نسبت بودجه عمومی رقم سر سام آوری را تشکیل می دهد. اگر مجموع هزینه های مزبور را بدون احتساب هزینه های بخش اتمی در حداقل ترین رقم تخمین، مبلغی برابر با ٤٠ میلیارد دلار در سال در نظر بگیریم، از حاصل تقسیم این رقم به جمعیت ٧٥ میلیون نفری ایران، رقمی برابر با ٥٠٠ دلار بدست می آید. این مبلغ در اصلاح و فرهنگ نظامی به عنوان سرانه هزینه دفاعی نام برده می شود - (البته در جمهوری اسلامی اصطلاح مناسب با هزینه دفاعی بیشتر مصداق جنگی پیدا می کند). با توجه به در آمد سرانه ایران، که توسط مراجع بین المللی معادل مبلغ ٤ هزار و ٥٠٠ دلار اعلام شده، و طبعا در آمد سرانه زنان و مردان بیکار و حداقل دستمزد بگیرها پائین تر از حد درآمد مزبور است، اما ، هر فرد بدون دلبخواهی و یا آنکه متوجه شود، باید هر سال مبلغی معادل ٥٠٠ دلار بابت هزینه های تجاوزگرانه برون مرزی و سرکوبگرانه داخلی جمهوری اسلامی پرداخت نماید. اگر این رقم را با توجه به نسبت درآمد سرانه و هزینه سرانه دفاعی کشوری مثل آمریکا مقایسه کنیم، به نتیجه باور نکردنی دست می یابیم.
در این قیاس هر ایرانی باید سه برابر افراد آمریکایی، تأمین هزینه های دفاعی را بعهده بگیرد. در آمریکا، مبلغ ٤٧ هزار دلار برای درآمد سرانه برآورد شده و هزینه سرانه دفاعی مبلغ دو هزار دلار برای هر نفر است. یعنی هزینه دفاعی یک ابر قدرت نظامی برای هر یک از شهرونداش، برابر با چهار درصد درآمد سرانه است. در صورتیکه برای هر فرد ایرانی ١١ در صد درآمد سرانه منظور می شود. تازه چنین ضریبی بگونه ای سر انگشتی برای دوران بدون تلاطم و آرامش در "جزیره ثبات و امنیت" جمهوری اسلامی محاسبه شده است. چنانکه سیاهه هزینه های دوران جنگ هشت ساله را مرور کنیم مشاهده خواهد شد که نیمی از بودجه عمومی و حتی بیشتر از آن صرف هزینه های جنگی شده است. از این زاویه اگر کارنامه نزدیک به چهار دهه شرارت و تروریست پروری و مداخله گری جمهوری اسلامی در کشورهای دیگر را بررسی کنیم به ارقام نجومی هزینه شده ای بر خواهیم خورد که اگر در جهت رفاه عمومی سرمایه گذاری می شد، استاندارد زندگی غیر از آنچه هست می بود و شرایط زیست مردم در سطحی انسانی تر قرار می گرفت. اگر هم اکنون کشور با نیمی از جمعیت سه برابر زیر خط فقر - یعنی با فلاکت و قحطی روبروست و یا بگفته وزیر کار و امور اجتماعی پنج میلیون ایرانی مبتلابه سوء تغذیه هستند، جملگی اینها به اضافه خرابکاری در دیگر عرصه های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی محصول کارکرد و مدیریت رهبران و کارگزاران حکومتی است که ناتوانی و ناکارآمدی اندیشه و ایدئولوژی اجتماعی آنها به اثبات رسیده و حاضر به واگذاری قدرت و کناره گیری از آن نیستند.
سوای سیاست های نفاق افکنانه و آشوب افکنی منطقه ای و خدمت به مجتمع های نظامی- صنعتی قدرت های غربی برای گسترش بازار فروش تسلیحات، بیلان دستاوردهای فرامرزی جمهوری اسلامی نسبت به اهداف مقوله نفوذ منفی است و نمودار مربوطه با روشنی ناکامی ها را نشان می دهد. برای مثال: در سوریه پایه مقاومت سست شده و اگر جنگنده و نیروهای روسی بر عرصه نبرد سوریه ظاهر نمی شد و موازنه نیرو را تغییر نمی داد، معلوم نبود نیروهای جمهوری اسلامی از کدام کوره راه می بایست عقب نشینی کنند و یا به ایران باز گشت داده می شدند. حال هم، که مذاکره مطرح است و از اهمیت حضور ایران در مباحث مربوطه نام برده می شود، این دعوت تعارفی بیش نیست. همین تردید و دو دلی برای مشارکت در مذاکرات دلیل افت موقعیت جمهوری اسلامی در سوریه است و این روسیه است که حرف اول را می زند و در تنظیم خطوط صلح و آینده سوریه نقش موثر ایفاء می کند. اگر مذاکرات ژنو نیز به ثمر بنشیند، به یقین، روسیه در تأمین منافع خود دست بالا را دارد و جمهوری اسلامی حاشیه نشین گود است. در یمن وضعیتی مشابه سوریه برای جمهوری اسلامی رقم خورده است.
کارآیی جنگنده های مدرن سعودی و برتری نیروی هوایی بر موشک رعد، برق و صاعقه و ... تسلط بر باب المندب را در حد رؤیاهای دست نیافتنی نگاه داشته و جمهوری اسلامی دست به دعاست تا در مذاکره بین طرف های درگیر، از مخمصه رها شود. منطقه سبز حوض خلوت عراق نیز به اشغال توده های معترض عراقی در آمده است. آنها با برپایی تظاهرات مستمر و گسترده ضمن اعتراض به فساد و ناکارآمدی حکومت مرکزی، توأمان خواستار اصلاحات اجتماعی و اقتصادی و خروج جمهوری اسلامی و پایان دادن به مداخلات وی در امور داخلی عراق هستند.
جمهوری اسلامی با مواجه شدن به چنین موقعیتی که به آن اشاره شد، خطر گسست و از هم پاشیدگی انسجام درونی هیأت حاکمه را در پیشا روی خود احساس می کند. در چند ماهه پسا برجام منازعه جناح ها تشدید شده است. اما نه به خاطر برجام، چون جملگی منهای کمی اما و اگر، مهر تأئید بر آن کوبیدند، چون کارگردان اصلی پشت صحنه خامنه ای بود. به واسطه موافقت نامه برجام موقعیت روحانی و بطور کلی اعتدال گرا و اصلاح طلبان تقویت شده است. اما اگر از حلقوم رفسنجانی آیه بی خاصیت بودن موشک و نابهنگامی زمان استفاده از آنها صادر می شود، و یا تقابل مواضع روخانی و خامنه ای به امری هفتگی و روزمره تبدیل شده است، یکی از دلایل عمده کشمکشی است که بر سر بن بست سیاست خارجی و بی حاصل بودن صدور انقلاب اسلامی روی داده است.
خامنه ای و سپاه پاسداران به مدت ٣٠ سال عاملیت اجرایی این سیاست را بعهده داشته اند. بعد از سپری شدن چنین دوران بی دستاوردی، تازه این "جمهوری بی قدر و قیمت" را بر کرسی و جایگاهی نشانده اند که برای بقا ناگزیر است خود را با منافع منطقه ای آمریکا وفق دهد، از زیاده خواهی چشم بپوشد و به سهمیه توازن توزیع شده توسط آمریکا قناعت کند. اکنون جناح اصولگرا و سپاه پاسدارن بعنوان هم نظران رهبری زیر منگنه فشار و سرزنش، دچار پراکندگی شده و پا به مسیر افول گذاشته اند. یاد آوری روحانی به سپاه پاسداران برای ترک عرصه سیاست و پرداختن به کار تجارت و قاچاق و پیمانکاری، خود به نوعی خطبه بدرقه تلقی می شود. این روند تا آنجا پیش رفته که حتی جایگاه فصل الخطاب خامنه ای به زیر سئوال رفته و او را دچار عصبیت کرده است.
بطوریکه برای حفظ سکان و از کف ندان کنترل امور وعظ های خود را تا بدان حد تقلیل داده که مسئله زبان انگلیسی که کارکردی اقتصادی دارد و بازار در انتخاب آن دخیل است و یا تهییج پلیس برای جدیت در گشت نامحسوس را به رکن عمده ای در اختلافات خود با روحانی و قوه اجرایی ارتقاء داده است.
با گرفتار شدن رهبر و اصولگرایان و سپاه در کمند ضعف و باتلاق سیاست صدور انقلاب. سپاه پاسداران و رسانه های وابسته به اصولگراها تبلیغات هیستریک و غلو آمیزی را در مورد "قدرت نظامی"، "خودکفایی"، : طراحی و فناوری کاملا بومی"،: بی نیازی به غرب"، " بی اثر بودن تحریم های بین المللی" براه انداخته اند، تا به افکار عمومی القا کنند که جمهوری اسلامی دارای قدرت نظامی است و در عین حال، قدرت ارتش به معنی قدرت همه جانبه نیروی حاکمه است. کلیه فرماندهان نیروهای مختلف سپاه و ارتش تا برسد به سخنگویان نیروها و فرماندهان رده پائین، هر یک به نسبت بضاعت سخنوری و استعدادِ غلو گویی در بزرگ نمایی موقعیت و رتبه بندی قدرت نظامی و توصیف تولیدات صنعت نظامی از همدیگر سبقت ربایی می کنند. یکی قدرت نظامی ایران را در دنیا بی نظیر معرفی می کند، آن دیگری به نقل قول غیر مستند از متخصصان خارجی، جایگاه نخست بازدارندگی و قدرت نظامی در منطقه را به رخ می کشد! و سومی- علی فدوی فرمانده نیروی دریایی سپاه برای اقتدار نظامی آمریکا سر سوزنی قدرت قایل نیست و رویارویی با ارتش عربستان را دور از شان جمهوری اسلامی می داند. سلامی جانشین فرمانده سپاه، از ایران به نام دومین کشور در حوزه فناوری پهپاد نام می برد، و معاون وزیر دفاع در تناقض با وی، مقام پهپاد را در جایگاه پنجم می نشاند. جعفری فرمانده سپاه نیز شمار سامانه موشک را تا بدان حد خارج از شمارش می انگارد که اصابت هزاران بمب دشمن فقط ١٠ تا ٢٠ در صد توان آن را کاهش می دهد. کارشناسان نظامی اگر چه پیشرفت صنایع موشکی و فناوری تولید پهپادهای کوچک و بازسازی و ساخت تعداد معدودی هواپیمای جنگی به شیوه مهندسی معکوس را تأئید می کنند، اما ظرفیت این تجهیزات را در حدی نمی بینند که یارای مقابله با ارتش آمریکا را داشته باشد. یا حتی از پس نیروی هوایی و جنگنده بمب افکن های مدرن عربستان و کشورهای حاشیه خلیج فارس که در کنار آنها ناوگان های آمریکایی قرار دارد برآید. جمهوری اسلامی به سبب ناتوانی فنی و ضعف مالی از بازسازی نیروی هوایی بازمانده است و به خاطر فناوری ساده و هزینه کمتر، به تولید موشک روی آورده است. آنهم بدلیل ضعف ناوگان هوایی که تنها ١٠٠ فروند از ٣٨٧ فروند هواپیمای جنگنده قابلیت پرواز دارند، سامانه های موشکی نمی تواند زیر چتر حمایت موثر نیروی هوایی خودی قرار گیرد و استعداد آسیب پذیری آنها بالاست. همانگونه ظریف وزیر امورخارجه در جمع دانشجویان دانشگاه تهران اظهارداشت: "آمریکا می تواند با یک بمب تمام سیستم های نظامی جمهوری اسلامی را از کار بیاندازد." به این ترتیب ظریف با این سخن ماهیت قُمپُز در کردن های سپاه و ارتش را آشکار کرد. در واقع نشان داد:این هیولای ذهنی جز ببر بروی کاغذ نیست.
ارزیابی واقع بینانه ظریف وزیر خارجه آب پاکی رو دست جنگ سالاران حاکمیت جمهوری اسلامی ریخته است. اما مگر حیا و منطق آنها اجازه می دهد که دستشان از" گنجینه جنگ" که ثروتشان را از آن برداشت می کنند کوتاه شود. قبح وقاحت آنچنان ریخته که متعاقب ارزیابی ظریف، قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس در کنگره" هشت هزار شهید استان گیلان" از روی ریاکاری و مردم فریبی اظهار می دارد:" که در این ٣٠ ساله جنگ ما دشمن را به زانو درآورده ایم و گنج جنگ، گنچ بی همتایی است با درهای ناشناخته که سال ها و قرن های متمادی ملت ما را ثروتمند خواهد کرد." نمی دانم- تفو یا زهی بر این شرف! که فقر و فاقه امروزی دهها میلیون نفر مردم ایران را بعنوان درگاهی به سوی گنجینه و ثروت جلوه می دهد. یا خوردن جام زهر برجام را که هست و نیست هسته ای شان را در کف دستِ به قول خود دشمن گذاشته اند ، می شود پیروزی؟!
کارگران ایران نوشیدن جام زهر خمینی را فراموش نکرده و به جام زهر برجام نیز بی تفاوت نیستند و توهمی به این رژیم ضد کارگر ندارند. آنها واقف و آگاه هستند که سیاست جنگی هزینه گزاف مختص به خود و توسعه تجهیزات و تکنیک پیشرفته را می طلبد که تأمین آنها اضافه باری است بر تأمین هزینه زندگی مردم. لذا انجام معامله نقد به نسیه که کارگزاران حکومتی در آن بساط شادمانی برپا کنند و بر تابوت نعش فرزندان کارگران به پایکوبی بپردازند خیانت به نسل های آینده و تحمیل حماقت و کور ذهنی به فرزندان کنونی است! در وضعیت کنونی که طبقه کارگر از سوی سرمایه داران و کارگزاران مسلمان آنها مورد هجوم همه جانبه قرار گرفته برای واکنش و پاسخ به آن، طلب می کند که صدای اعتراض خود را به شیوه های گوناگون به گوش حکومت فرو کوبیم: که سیاست خارجی جنگ افروزانه را متوقف کند و هزینه آنرا به خزانه عمومی باز گرداند و از خون کشته شدگان برای بساط می گساری و عیش و نوش بیت نشینان رهبری پرهیز کند.
|