روز شنبه پنجم آبان ماه سال 1397برابر با بیست و هفتم اکتبر 2018، پلنوم چهارم کمیته مرکزی کومه له منتحب کنگره 17، با حضور اعضا کمیتە مرکزی کومە لە، با سرود انترناسیونال و یک دقیقە سکوت در گرامیداشت یاد جانباختگان راە آزادی و سوسیالیسم کار خود را آغاز کرد. در این پلنوم مطابق معمول، اعضای کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران نیز به عنوان ناظر شرکت داشتند. دستور جلسات پلنوم عبارت بود از بررسی گزارش سیاسی و تشکیلاتی کمیته رهبری کومه له و تقسیم کار درونی کمیته مرکزی. بخش اول این نشست به بحث پیرامون گزارش سیاسی کمیته رهبری کومه له به پلنوم اختصاص یافت. نگاهی گذرا به اوضاع عمومی جهان، بررسی اوضاع خاورمیانه، تحولات سیاسی جدید در ایران، سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و پروسه شکل گیری آلترناتیو سوسیالیستی، سناریوهای احتمالی بورژوائی، دورنمای اوضاع سیاسی کردستان و اولویتهای ما، عناوین اصلی گزارش سیاسی را تشکیل می دادند. پلنوم در بحث پیرامون اوضاع سیاسی جهان بر چند بحران جدی که امروز جهان سرمایه داری جهانی با آن روبرو است تاکید نمود:
اول، تداوم بحران اقتصادی. همانگونه که در پلنوم قبل نیز تاکید شده بود، اکنون دیگر بحران ادواری به بخشی از ساختار جامعه سرمایه داری تبدیل شده است. درهم ادغام شدن بازارهای جهانی در زمینه های تجارت و سرمایه گذاری، تمرکز هر چه بیشتر سرمایه در دست کارتل ها و تراستهای چند ملیتی، مرزهای ملی را در نوردیده است و قدرت مانور دولتها در برابر نیرو درونی که این روند از آن برخوردار است، بسیار محدود شده است. این روند توانائی دولتها را برای مقابله با بحران اقتصادی در مقایسه با ده سال گذشته کاهش داده است. سران دولتهای سرمایه داری با اذعان به تدوام بحران 2008، اعتراف می کنند که اکنون در مقایسه با ده سال پیش ابزارهای محدود تری برای مقابله با بحران در اختیار دارند. جابجائی و انتقال سرمایه اخذ مالیات از شرکتهای چند ملیتی را برای دولتهای معین دشوارتر کرده است. بعلاوه اگر در سال 2008 ایالات متحده آمریکا و اروپا برای نجات بنگاهها هر چه خواستند از ثروت عمومی و از کیسه مردم خرج کنترل بحران کردند، امروز دیگر مردم کشورها بیش از این کاهش خدمات عمومی را نمی پذیرند و در نتیجه توان این گونه سخاوتمندیهای دولتها نیز بسیار محدود شده است. جنگ تجاری بین دولتها روندی فرعی و خلاف جریان است. این روند به حکم شرایط عینی جهانگیری سرمایه نمی تواند دیر پا باشد. اما تداوم این بحران می تواند به تشدید مسابقه تسلیحاتی و بر پائی جنگهای محلی و منطقه ای بیشتری منجر شود.
دوم، بحران در مناسبات دولتها. توازن قوای جهانی میان دولتهای امپریالیستی به هم خورده است، بلوک بندیهای گذشته جای خود را به بلوک بندیهای جدیدی می دهند. روسیه یک ابر قدرت نظامی است، اما بنیه اقتصادی آن ضعیف است. در مقابل چین یک ابرقدرت اقتصادی است که در مقایسه با روسیه و آمریکا توان نظامی محدوتری دارد. از هم اکنون دولت آمریکا نگران تشکیل بلوک چین_ روسیه است، که چنانچه شکل بگیرد، همدیگر را تکمیل خواهند کرد و بدون تردید قدرت اول جهان خواهند بود. در عین حال چین رقابتهای خود را با بلوک بندیهای دیگر در عرصه اقتصادی متمرکز کرده است. هم اکنون به آرامی و با پرهیز از جنجالهای تبلیغاتی سرمایه گذاریهای کلانی در آفریقا و در آمریکای مرکزی در زمینه زیر ساختهای اقتصادی را آغاز کرده است. اتحادیه اروپا در تلاش است سیستم امنیتی خود را مستقل از آمریکا تجدید سازمان کند، همچنین تلاشهائی در جریان است تا بار دیگر بریتانیا را به اتحادیه اروپا متصل کند. در کنار جدال و رقابت ابرقدرتها، قدرتهای محلی مستقل سر برآورده اند، که هرکدام خواهان سهم خود در تقسیم کار جهانی هستند. این واقعیتها نشان می دهند که تصویری دیگری در مناسبات بین قدرتها، متفاوت از آنچه تا کنون بوده است در حال شکل گیری است.
سوم، بحران ایدئولوژیک. متفکرین جهان سرمایه داری هیچ استراتژی روشنی پیش پای این نظام نمی گذارند. لیرالیسم شکست خورد و نئولیبرالیسم هم نتوانست راه نجات را نشان دهد. میلتون فریدمن ها نظزیه پردازان نئولیبرالیسم قلم هایشان را غلاف کرده اند. فوکویاما که پس از سقوط بلوک شرق از اندیشه لیبرال دموکراسی به عنوان آخرین شکل حکومت بشری سخن می گفت، اکنون به نفی دیدگاههای گذشته خود می پردازد و راه نجات از این گرداب را در گرویدن به نوعی سوسیالیسم با تلقی که خود از آن دارد، جستجو می کند.
چهارم، بحران محیط زیست، این بحران به شکل خطر ناکی نه تنها آینده بشر بلکه زندگی امروزش را نیز تهدید می کند. تولید روز افزون گازهای گلخانه ای و افزایش دمای زمین و آب شدن یخهای قطبی، تعادل زیست محیطی کره زمین را به هم زده است. دولت آمریکا به مثابه بزرگترین لطمه زنندگان به محیط زیست، با محدود نگری سودجویانه اش به هیچ تعهد و پیمان بین المللی پایبند نیست. در زمینه آلودگی ها، کار به جائی رسیده است که اگر تا دیروز قطعات پلاستیک را در شکم آبزیان پیدا می کردند، امروز دهها تحقیق پزشکی وجود دارد که ذرات میکروسکپی پلاستیک در معده و روده انسانها را نشان می دهد.
پنجم، بحران پناهندگی، بیش از 60 ملیون انسان در درون کشورهایشان و در بیرون از آن در نتیجه جنگ و فقر و سرکوبگری و بی حقوقی آواره هستند و در جستجوی سرپناهی خود را به آب و آتش می زنند. تاسیس کمپهای ضد بشری دولتهای اروپائی در سواحل شمال آفریقا، نتوانست جلو حرکت پناهندگان به سوی اروپا را سد کند. تنها در فاصله دو پلنوم نزدیک به دو هزار پناهنده در آبهای مدیترانه غرق شده اند. اردوگاه مانوس در استرالیا به کمپ مرگ برای پناهندگان تبدیل شده است. ترامپ که می خواست با بنا کردن دیوار از ورود روزانه دهها نفر از طریق مرز با مکزیک جلوگیری کند، اکنون با تجمع دهها هزار نفر در مرز روبرو شده است.
ششم ، بحران سیاسی و اجتماعی، در نتیجه چنین وضعیتی بخشهائی از مردم از فرط بی افقی به دامن راست ترین و مرتجع ترین احزاب سیاسی پناه برده اند. بر سر کار آمدن ترامپ در آمریکا با نمونه های دیگری در گوشه و کنار جهان همراه شد. به نتایج انتخابات های اخیر برای مثال در سوئد و آلمان و برزیل نگاه کنید، تا حقیقت این بحران سیاسی و اجتماعی را دریابید. در این میان اگر چه بخشهای بیدار و پیشرو این جوامع روحیه خود را نباخته اند و در مقابل این سیستم ارتجاعی مقاومت می کنند، و در میدان هستند، اما در این زمینه کار دشواری در پیش دارند.
اما واقعیت این است که در مقابل چنین وضعیتی بشریت خاموش نیست. جدالهای طبقاتی و سیاسی بزرگی در جریان است. اگر یک روز سوسیال دموکراتها امتحان خود را پس دادند و رفتند، میانه روها بر سرکار آمدند و امتحان خود را پس دادند و راه به جائی نبردند، دست راستی های افراطی نیز دولت مستعجل هستند و سرنوشتی جز پیشینیان خود نخواهند داشت. به حکم شرایط عینی و سیر تحول مادی تاریخ، فرصت برای نیروهای پیشرو اجتماعی و کمونیست ها نیز باز می شود. حتی کسی مانند فوکویاما که روزی نظزیه پرداز راست ترین جناح سرمایه داری بود، امروز می گوید سوسیالیسم تنها آلترناتیو نجات بخش بشریت از همه این بحران ها است.
بخش دیگری از مباحث پلنوم به بررسی اوضاع خاورمیانه اختصاص داشت و در این زمینه پلنوم بر سه مسئله فلسطین، سوریه و عراق متمرکز شد.
مسئله فلسطین دیرپاترین کانون بحران در خاورمیانه است که دورنمای روشنی هم برای حل عادلانه آن وجود ندارد. جنبش موسوم به "راهپیمائی بازگشت" که از فروردین ماه گذشته در نوار غزه آغاز شد، علیرغم وحشیگری دولت اسرائیل و تلفات سنگین آن هنوز ادامه دارد. سازمان دهندگان این حرکت تلاش می کنند روحیه سرخوردگی و نا امیدی ناشی از ناکامی های تاکنونی بر مردم غزه مسلط نشود. در این حرکت تا کنون بیش از 200 تن جانباخته اند و بیش از 16000 نفر زخمی شده اند. در جبهه دولتها از یک سو دشمنان سرسختی چون دولت اسرائیل و اداره ترامپ در آمریکا را می بینیم و از سوی دیگر دوستان ریاکاری چون دولتهای ترکیه و جمهوری اسلامی و قطر قرار گرفته اند. شعارهای دهن پرکن و بدون محتوای جمهوری اسلامی نه تنها گرهی از مشکلات مردم فلسطین باز نکرده است، بلکه عملا به دشمنان سرسخت مردم فلسطین امکان سرکوب بیشتر و وحشیانه تر را داده است. دولت ترکیه از مسئله فلسطین به عنوان ابزاری برای گسترش نفوذ خود در کشورهای مسلمان نشین بهره می گیرد و تا کنون کوچکترین نقشی در تخفیف آلام مردم فلسطین نداشته است. هدف دولت قطر نیز حضور در این کانون بحران با صرف مقداری هزینه برای بهره برداریهای سیاسی محدود است و ربطی به خواسته های حق طلبانه مردم فلسطین ندارد.
اما جنبش فلسطین در درون خود نیز از یک پیکره واحدی برخوردار نیست و حداقل دو پاره شده است. گروه های اسلامی حاکم در نوار غزه و سازمان آزادیبخش فلسطین در کرانه غربی هر دو نومیدانه، دو سیاست متفاوت را دنبال می کنند. نه قاطعیت سازمان های اسلامی و نه سازشکاری سازمان آزادیبخش، هیچکدام نتوانسه اند افق روشنی برای بازگشت آوارگان و تأمین حقوق پایمال شده این مردم نشان دهند. در چنین شرایطی، با چنین دشمنانی و با چنین دوستان ریاکاری و با چنین جنبشی چند پارچه، تنها تغییر توازن قوای منطقه ای و جهانی به نفع جبهه عدالت و سوسیالیسم می تواند گره کور مسئله فلسطین را بگشاید. با وجود این استخوان لای زخم، خاورمیانه همچنان در مرکز کشمکشهای جهانی و منطقه ای قرار خواهد داشت.
دولتهای بازیگر عرصه سیاسی در سوریه و نیروهای مرتجع وابسته به آنها طی هفت سال گذشته هر چه توانستند از جان و زندگی مردم هزینه کردند و کشوری ویران و ملیونها مردمی آواره در داخل و در بیرون مرزها بر جای گذاشتند. امروز درگیریها اگر چه تماما خاتمه نیافته اند اما تا حدودی فروکش کرده اند و سران قدرتهای درگیر، هرکدام به تناسب جنایاتی که مرتکب شده اند، در پی سهم بری از آینده سیاسی این کشور هستند. دریچه ای از امید که در نتیجه جنبش روژاوا، بر روی زندگی بخشی از مردم سوریه گشوده شده بود، هنوز در مخاطره توطئه های آشکار و پنهان قرار دارد.
اما بازیگران اصلی صحنه سیاسی سوریه هرکدام در چه موقعیتی قرار دارند؟ جمهوری اسلامی تحت فشارهای اسرائیل و آمریکا و حتی روسیه هم پیمان او، ناچار است این منطقه را ترک کند و تنها امیدش برای تاثیر گذاری در آینده به وجود حزب الله لبنان در جوار مرز سوریه است. دولت ترکیه تلاش می کند کریدورهائی برای خود به داخل سوریه باز کند. امروز ادلب، دیروز عفرین و فردا منبج و کوبانی. نهایتا هدف دولت ترکیه ایجاد نوار باصطلاح امنیتی در سرتاسر مرز 500 کیلومتری سوریه با ترکیه است. این نقشه قبل از هر چیز محدود کردن جنبش روژاوا را که چون خاری در چشم دولت ترکیه است مدنظر دارد. اما چنین طرحی عملی نخواهد شد جز با توافق و همکاری دولت آمریکا، که بویژه تسلط بر مناطق شرق رودخانه فرات را برای خود رزرو کرده است. دولت آمریکا که بدون نیروهای مسلح جنبش روژاوا نمی توانست جنگ با داعش را به پیش ببرد، امروز که جنگ با داعش تخفیف یافته است، منافع خود را در همپیمانی با ترکیه جستجو می کند. دولت آمریکا با هزینه کردن از رابطه ای که با جنبش روژاوا دارد، تلاش می کند سردی رابطه خود با ترکیه را جبران کند و مانع نزدیکی بیشتر روسیه و ترکیه گردد. روسیه موقعیت خود را از طریق حفظ رژیم بشار اسد، در مناطق غربی رود فرات محکم کرده است و پایگاههای دریائی استراتژیک خود در سواحل مدیترانه حفظ نموده است. اکنون دیگر همه طرف ها رژیم بشار اسد را "دولت سوریه" می نامند در این میان عربستان سعودی که در فاز نظامی بازنده جنگ نیابتی بود، اکنون با پول خود، به بهانه بازسازی ویرانی ها دوباره به صحنه باز گشته است. بدین ترتیب می بینیم که آرامش نسبی جبهه ها هنوز به معنی بازگشت مردم بلادیده سوریه به شرایط عادی زندگی نیست. شواهد نشان می دهند مردم سوریه در بهترین حالت در کوتاه مدت یک دوره نه جنگ نه صلح را نیز تجربه خواهند کرد.
در مورد جنبش روژاوا پلنوم اساسا بر دست آوردهای اجتماعی این جنبش در زمینه برقراری حاکمیت مردم و قانونی کردن برابری زنان و مردان و سنت های دموکراتیک دیگر که مرسوم شده است، تاکید کرد. واقعیت این است که دستآوردهای اجتماعی را با توطئه و فشار نظامی و غیره به آسانی نمی توانند از مردم این منطقه باز پس بگیرند.
بحث دیگر پلنوم در چهار چوب اوضاع خاورمیانه در باره عراق بود. در عراق اخیرا انتخاباتی انجام شد که با بایکوت نسبتا وسیعی و نیز تقلبات گسترده ای همراه بود. اگرچه سرانجام ظاهرا بر طبق نتایج این انتخابات ارگانهای مختلف قدرت بین جناح ها و احزاب مختلف تقسیم شد، اما این همه واقعیت نیست. تصور اینکه در عراق یک دموکراسی شسته رفته مدل غربی بر اساس یک نظام پارلمانی عمل می کند، غیرواقعی است. هنوز میلیشای مسلح، پول و سازماندهی مافیا گونه جامعه بر ظواهر غربی اداره امور جامعه می چربند. مردم سنی مذهب، کماکان در حاشیه قدرت قرار دارند. از میان آنها تنها کسانی که به طمع قدرت و ثروت با احزاب شیعی مذهب همراه شده اند، مقاماتی را کسب کرده اند. به بخش هایی از مردم شهرها و مناطقی که زندگی آنها طی جنگ های اخیر به ویرانه ای تبدیل شده است. هنوز اجازه بازگشت به خانه های ویران شده خود و زمینها و محلهای کسب و کارشان را نداده اند. در شهر بزرگی مانند موصل هنوز نیروهای حشد شعبی بر مردم حکومت می کنند. هنوز بقایای داعش ریشه کن نشده اند و زمینه های مادی سربرآوردن آنها تحت نام دیگری دو از انتظار نیست. زخم هائی که داعش از یک طرف و رژیم مذهبی بر پیکر این جامعه وارد کرده اند به آسانی التیام نخواهند یافت اما به هر درجه که زندگی روال عادی پیدا کند، اعتراضات و نارضایتی ها در این مناطق هم پا می گیرند. در عین حال حرکت و اعتراض در مناطق جنوبی عراق هم احزاب حاکم را تحت فشار قرار داده است. عکس العمل این احزاب سرکوب شدید و ترور چهره های شاخص این اعتراضات بوده است.
انتخابات اخیر در کردستان نیز کم و بیش مشابه انتخابات در بقیه نقاط عراق بود. همانطوریکه انتظار می رفت احزاب سنتی حاکم کماکان در موقعیت قدرت قرار گرفتند. اگر چه هنوز حکومت محلی جدید تشکیل نشده است، اما در این دوره هم انتظار تغییری در ساختار و محتوای اداره امور نمی رود و در کردستان نیز در بر همان پاشنه سابق خواهد چرخید. ارتباط با دولت مرکزی هم حداکثر در محدوده قوانین فدرالی تنظیم خواهد شد. در یک ماه اخیر و با توجه به فقر و بیکاری شدید در کردستان ایران، هزاران کارگر به کردستان عراق روی آورده اند و با توجه به بهبودی نسبی که در وضعیت اقتصادی حکومت محلی بوجود آمده است، تلاش می کنند که با نازل ترین دستمزد هم که شده است کاری پیدا کنند.
پلنوم کمیته مرکزی کومه له در ادامه مباحثات خود به بررسی اوضاع سیاسی ایران پرداخت. نکات اصلی این بحث عبارت بودند از:
1_ جمهوری اسلامی دچار بحران های حاد متعدد اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است که برای رفع آنها هیچ استراتژی و راه حل روشنی ندارد. جمهوری اسلامی رژیم بورژوائی ناکارآمدی است، غرق در فساد مالی و اداری. سیاست این رژیم که بقای خود را در دست اندازیهای منطقه ای برای تحمیل موجودیت خود به آمریکا و دولتهای غربی جستجو می کرد. با شکست روبرو شده است. اگر در گذشته ایجاد عمق امنیتی در منطقه، ضرورت بقا ی رژیم بود، امروز به نقطه ضعف وی تبدیل شده است. در چنین شرایطی تداوم حاکمیت جمهوری اسلامی از یک سو به نیرو سرکوب متکی است و از سوی دیگر به این دلیل است که هنوز آلترناتیویی در مقیاس اجتماعی در برابر آن شکل نگرفته است.
2_ محاصره اقتصادی و فشارهای دولت آمریکا بر جمهوری اسلامی، برای محدود کردن دامنه زیاده خواهی های این رژیم در منطقه صورت می گیرد. اما این فشارها که عمدتا اقتصادی هستند، کارکردی دو سویه دارند. از یک طرف به تشدید فقر ، بیکاری ، تورم ، افزایش سرسام آور قیمت کالاهای اساسی مورد نیاز اقشار استثمار شده و تهیدست جامعه، منجر می شود و از طرف دیگر رژیم را نیز تحت فشار اقتصادی قرار می دهد. منابع مالی دولت را برای تامین سیستم اداری و نظامی و امنیتی پر هزینه آن محدود می کند. اما اگر اعمال این فشارها برای اکثریت مردم ایران از لحاظ معیشتی فاجعه بار است، در عین حال به هیچ وجه شرایط مساعدی را نیز برای گسترش مبارزه همین مردم بر علیه جمهوری اسلامی بوجود نمی آورد. بدین ترتیب کارگران و توده های محروم و ستمدیده در دو سو از اعمال فشارهای اقتصادی آمریکا زیان می بینند. از یک سو دچار عوارض فاجعه بار ناشی از این تحریمها می شوند و از سوی دیگر با شرایط نامساعدی در مبارزه با این رژیم و برای بهبود شرایط زندگی خود، روبرو خواهند شد. اعتراضات گسترده دیماه گذشته در شرایطی رویدادند که هنوز خبری از خروج آمریکا از برجام و مجازاتهای اقتصادی جمهوری اسلامی نبود. نمونه های بسیاری وجود دارند که نشان میدهند، محاصره اقتصادی به سقوط هیچ رژیمی منجر نشده است، بلکه برعکس به رژیم های سرکوبگر امکان میدهد با فریبکاری و مظلوم نمائی تقصیر را به گردن عوامل خارجی بیاندازند و از برائی تیغ اعتراض توده ای کم کنند.
3_ جمهوری اسلامی انتخابهای چندانی برای دور زدن تحریمها پیش رو ندارد. در شکافهای اقتصادی و سیاسی بین قدرتهای جهانی جای زیادی برای مانور دادن جمهوری اسلامی وجود ندارد. در داخل کشور بنگاههای اقتصادی باقیمانده هم یکی پس از دیگری تعطیل می شوند، بدون اینکه حقوق معوقه کارگران بیکار شده را هم پرداخت کنند. تولید کشاورزی که کاراترین بخش اقتصاد در ایران است، با توجه به خشکسالی و سیاستهای ویرانگر ضد زیست محیطی چند دهه اخیر رژیم، کاهش پیدا کرده و در مسیر رکودی عمیق قرار گرفته است. در مجموع می توان گفت که اقتصاد ایران در آستانه فروپاشی قرار دارد. سرمایه های خارجی از ایران رفته اند و سرمایه داخلی هم از عرصه تولید کنار کشیده و به تجارات و بازرگانی روی آورده است. با توجه به همه اینها، جمهوری اسلامی ناچار است که در برابر آمریکا به عقب نشینی تن در دهد. البته طبیعی است که تلاش خواهد کرد که این عقب نشینی را با کمترین خطر از سر بگذراند. تلاش خواهد کرد نقاط ضعف و ناتوانیهایش را از مردم پنهان کند. تلاش خواهد کرد تردید و تزلزل به صفوف هواداران و نیروهای سرکوبگرش راه نیابد. تلاش خواهد کرد که نه تنها مردم ایران،بلکه آمریکا و دولتهای غربی، را هم از انقلاب و یا از سوریه ای شدن ایران بترساند.
4_ اما عقب نشینی در برابر آمریکا نیز مشکل بنیادی این رژیم را بر طرف نخواهد ساخت. بحران اقتصادی جمهوری اسلامی با تحریم های آمریکا بوجود نیامده است و با رفع این تحریمها چاره نخواهد شد.اعتراضات دیماه گذشته و اعتصابها و تظاهرات و شورشهای شهری متعاقب آن در شرایطی صورت گرفتند که هنوز تحریمی اعمال نشده بود و روابط با کشورهای غربی بر اساس توافق برجام پیش می رفت. جمهوری اسلامی پس از کودتای انتخاباتی سال 1388 مشروعیت خود را در نزد رای دهندگان از دست داد، و در دیماه مردم به جان آمده از فقر و بیکاری و فساد حاکمیت رژیم را نیز زیر سوال بردند. در واقع از دیماه گذشته جامعه ایران وارد فاز نوینی شده است. مرحله ای که مردم معترض مرعوب اعمال سرکوبگرانه رژیم نمی شوند، امیدی به اصلاح رژیم ندارند و خواست ها و مطالبات خود را با جدیت پیگیری می کنند.
5_ مبارزات کارگری و توده ای ماههای اخیر اگر چه حول خواسته ها و مطالبات معین و گاها محدودی شکل گرفته اند، اما در محتوای واقعی خود از لحاظ شعارها، از لحاظ ترکیب شرکت کنندگان، از لحاظ تاکتیک و روشهای اعتراض و از لحاظ هماهنگی و سرتاسری بودن، روندی تکاملی و رو به جلو داشته ند. اعتصاب کارگران شرکتهای وابسته به راه آهن سرتاسری، اعتصاب سراسری رانندگان کامیون و کامیون داران، اعتصاب سراسری معلمان، اعتصاب سراسری و یکپاچه مردم کرستان در کنار دهها مورد دیگر از اعتراض و اعتصاب، پیگیرانه دیگر، نمونه های آغاز چنین روندی هستند. از درون این حرکتهای اجتماعی، رهبران کارآمد رو می آیند و آزموده تر می شوند. از درون این جنبشها تشکلهای توده گیر سر بر می آورند. وجود چنین تشکلهائی زمینه های مادی گسترش تشکل سیاسی رادیکال فراهم می کنند.
6_ با همه اینها هنوز نمیتوان گفت که جامعه ایران به یک وضعیت انقلابی قدم نهاده است. اما ناتوانی جمهوری اسلامی در پاسخگوئی به مطالبات اکثریت مردم، زمینگیر شدن نیروهای سکوبگر، تشتت در نهادهای بالای رژیم، بالا رفتن روحیه اعتراض و جسارت رودر رو شدن مردم با دشمن، تغییر توازن قوار تا به نفع جبهه مردم استثمار شده و محروم، جامعه ایران را به پیدایش چنین وضعیتی نزدیک کرده است.
7_ سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی به شکل گیری آلترناتیو سوسیالیستی گره خورده است. اما آلترناتیو سوسیالیستی در غیاب جنبش عینی طبقه کارگر و بدون همراهی توده های محروم جامعه با یان جنبش و در خارج از آن بنا نمی شود. در این رابطه مبارزات جاری حول مطالبات معین اهمیت سرنوشت سازی در شکل گیری این آلترناتیو دارند. آلترناتیو بدون آگاهی، رهبری و سازمان بنا نمی شود. سرنوشت خیزشهای انقلابی موسوم به بهار عربی در بخشهائی از خاورمیانه و شمال آفریقا، درس آموز است. برای نمونه در مصر اعتراضات گسترده کارگری در جریان بود. شعارها رادیکال و پیشرو بودند و از طریق شبکه های اجتماعی همه گیر می شدند. اما چون این جنبش فرصت آنرا نیافت تا سازمان گسترده و رهبری خود را شکل بدهد، نهایتا میدان را به اخوان المسلمین که سازمان و رهبری خود را داشت واگذار کرد. در فاز بعدی هم دیدیم که اخوان ها بوسیله ارتش، که آنهم سازمان و رهبری خود را داشت از قدرت به زیر کشیده شدند. برای جریان رادیکال و سوسیالیست در ایران هم مانند هر جای دیگر، راه میانبری وجود ندارد. پروسه شکل گیری سازمان و رهبری که مقبولیت و مشروعیت اجتماعی کسب کند، پروسه ایجاد آلترناتیو سوسیالیستی است. پروسه ای که با پدید آمدن وضعیت انقلابی، در مدت زمان کوتاه تری به ثمر می نشیند.
8_ اما این تنها نیروهای سوسیالیست و انقلابی نیستند که برای سرنگونی جمهوری اسلامی تلاش می کنند. نیروهائی در کمین نشسته اند تا پروسه رشد و گسترش انقلاب و شکل گیری آلترناتیو رادیکال این رژیم را در میانه راه مختل کنند. از اینرو آلترناتیوهای مختلفی میتوانند برای جانشینی این رژیم شکل بگیرند. سپاه پاسداران با ایجاد تغییرات چشمگیر در ساختار دولتی و ایدئولوژیک رژیم، یکی از ابزارهای سازمان یافته برای تحمیل چنین شرایطی است. دخالت خارجی نیز می تواند به قدرت گیری جناح هائی از اپوزسیون بورژوائی منجر شود. این درست است که دولت آمریکا امروز نقشه سرنگونی جمهوری اسلامی را در سر ندارد. اما این بدان معنی نیست که وقتی رژیم حاضر را در آستانه سقوط ببیند، برای جایگزینی آلترناتیو مورد نظز خود تلاش نکند.
پلنوم در آخرین بخش از مباحثات خود حول گزارش سیاسی به مسائل مربوط به کردستان ایران پرداخت. در این رابطه نکات اصلی بحث عبارت بودند از:
1_طی ماههای اخیر و در فاصله بین دو پلنوم، کردستان نیز مانند سایر نقاط ایران، از کانونهای مبارزات و اعتراضات توده ای بود. شهرهای کردستان با اعتصاب رانندگان کامیون و کامیونداران همراهی نمود. فراخوان اعتصاب معلمان از جانب معلمان کردستان پاسخ شایسته ای گرفت. مراسم باشکوه تشییع جنازه جانباختگان دفاع از محیط زیست، شریف باجور و یارانش در مریوان که به یک مارش سیاسی رادیکال و پیشرو تبدیل شد و چند روز بعد تجمع مردم مبارز شهر سنندج در یکی از پارکهای شهر و راهپیمائی متعاقب آن در گرامیداشت یاد این جانباختگان، از جمله نمونه های برجسته حضور مردم مبارز کردستان در صحنه های سیاسی و اجتماعی پیشرو بود. اما نقطه درخشان مبارزه مردم کردستان در این دوره پاسخ یکپارچه و قاطعانه ای بود که به فراخوان اعتصاب عمومی از جانب نیروهای سیاسی فعال در کردستان داده شد. این حرکت پاسخ قاطعانه ای بود به اعدام زندانیان سیاسی رامین، زانیار و لقمان و همچنین حمله موشکی به دفاتر هر دو بخش حزب دموکرات. این حرکت درخشان، نشان داد که در کردستان این تنها خشم آنی و فروخفته نیست که به ناگاه فوران می کند. اینجا آگاهی، تجریه، سازمان و رهبری است که عمل می کند. این حرکت بار دیگر نشان داد که کردستان جامعه ای تحزب یافته است و از این لحاظ ظرفیتهای این جامعه برای تاثیر گزاری بر تحولات آتی در ایران را به همگان نشان داد.
پلنوم در ادامه مباحث خود بر اولویتهای تعیین شده در پلنوم قبلی مجددا تاکید نمود و میزان پیشرفت در زمینه های مختلف را بررسی کرد. این اولویتها بطور خلاصه عبارت بودند از:
تحکیم موقعیت کومه له در رهبری مبارزه بر علیه ستم ملی با اتکا به "برنامه کومه له برای حاکمیت توده ای " ، "استراتژی کومه له در جنبش کردستان" و مصوبات کنگره 17 کومه له، شرکت فعال در مبارزات جاری، شکل دادن به یک قطب چپ و سوسیالیست در کردستان، گسترش تشکیلات حزبی بویژه در کارگاهها و محلات کارگری، بالابردن ظرفیت و توانائی تشکیلات برای جذب جوانان انقلابی و کمونیست فعال در دانشگاهها، در میان معلمان و در محیط های فرهنگی مترقی و پیشرو، تقویت همبستگی و وحدت حزبی در سطوح مختلف، گسترش فعالیتهای نمایندگی کومه له در خارج کشور، استفاده بهینه از شبکه های اجتماعی، آمادگی لازم برای ایفای نقش موثر در صورت بروز شرایط نامطلوب.
2_ یکی از اولویتهای تعیین شده در پلنوم قبلی تلاش برای شکل دادن به یک قطب چپ در کردستان بود. هدف این بود که کلیه فعالین چپ و کمونیست در داخل و خارج کشور که میخواهند در ظرفیت جنبش انقلابی مردم کردستان نقش ایفا کنند و در حال حاضر الزاما عضو هیچ تشکل سیاسی معینی هم نیستند، به علاوه سازمانهای سیاسی فعال در کردستان، همگی بر طبق پروژه ای که مشترکا تدوین خواهد شد، دور هم جمع شوند و توانائی خود را به شکلی نقشه مند، در هماهنگی با هم بکار گیرند. در این رابطه در فاصله بین دو پلنوم، کمیته مرکزی کومه له اقدامات معینی به عمل آورده است. برای تشریح اهداف این حرکت بزودی سمیناری در خارج از کشور تحت عنوان: "کردستان، جنبش چپ و آلترناتیو سوسیالیستی"، برگزار می شود، نمایندگی کومه له در خارج کشور این سمینار را سازمان می دهد. در این سمینار از سازمانهای چپ و سوسیالیت و از افراد و نیروهای فعال چپ در کردستان دعوت می شود تا ملاحظات و نقطه نظرات خود را در این زمینه با همدیگر در میان بگذارند. بعلاوه متعاقب آن چند گروه و سازمان فعال در کردستان از جمله کومه له، سازمان کردستان حزب کمونیست ایران، روند سوسیالیستی کومه له، شاخه کردستان حزب کمونیست کارگری ـ حکمتیست، شاخه کردستان حزب کمونیست کارگری ایران و گروه مبارزان کمونیست، مشترکا در خارج از کشور کنفرانسی با همین هدف برگزار خواهند کرد و تلاش می کنند به سند و نقشه عمل مشترکی در این زمینه دست یابند.
3_ تشکیلات علنی کومه له در کردستان عراق یکی از عرصه های با اهمیت فعالیت ارگانهای تشکیلاتی کومه له است. حفظ و تقویت این مرکز همواره یکی از اولویتهای ما در دوره های مختلف بوده است. اما در عین حال در پلنوم بار دیگر تاکید شد که به حکم شرایط عینی سیاسی، ضمن تقویت و حفظ چهره مسلح کومه له، در حد مقدورات این دوره، این واقعیت را نیز باید اذعان کرد که مدتهاست دیگر کردستان عراق پشت جبهه فعالیت نظامی ما به حساب نمی آید. احزابی که در تعیین استراتژی نظامی خود این واقعیت را در نظر نگرفته اند، نه تنها راه به جائی نبرده اند، بلکه هم خود ضربه خورده اند و هم به رژیم امکان داده اند تبلیغات روحیه شکنانه ای در میان بخشهائی از مردم کردستان به عمل آورد.
پلنوم در بحث پیرامون گزارشهای تشکیلاتی، گزارش کمیتە رهبری کومەلە در رابطە با کار ارگانهای مستقر در کردستان عراق، فعالیت کمیته سازمانده تشکیلات داخل، نمایندگی کومەلە در خارج کشور و نشریه پیشرو را مورد بررسی قرار داد و ملاحظات و پیشنهادات مختلف در جهت ارتقاء کمیت و کیفیت فعالیتها به کمیته رهبری کومه له ارائه شد. نشست کمیته مرکزی در مبحث مربوط به تقسیم کار و آرایش درونی کمیته مرکزی، کمیته ها و ارگان های مختلف تشکیلاتی را تعیین و بدین ترتیب به کار خود پایان داد.
کمیته رهبری کومه له
سازمان کردستان حزب کمونیست ایران
آبان 1397
نوامبر 2018