شلاق رژیم اسلامی بر پیکر ۱٧ کارگر معدن طلای «آق دره» در تکاب آذربایجان غربی نشان از ترس و وحشت حکومتی است که جز زبانِ دار و گلوله و شلاق و شکنجه، پشتوانه و زبان و قانون دیگری ندارد. این ماهیت طبقه حاکم و سیاستی است که در عمق بحران، روان پریشانه به درندگی روی آورده است. این زبان و بیان حال برده دارانی است که در هزاره ی سوم میلادی، شلاق های اجداد وحشی هزاران سال پیش خویش را به دست گرفته اند و در فضا می چرخانند. این حکومت، نه تنها زنان و مردان جوان و خرد و پیر جامعه را به شلاق می بندد، بلکه گستاخانه به طبقه ای هجوم آورده است که بار سنگین سرمایه افزایی سرمایه داران و نان آوری جامعه را به دوش دارند. شلاق حکومتی بر تن و جان کارگران، بار دیگر در برهه ای در دستور کار قرار می گیرد که هجوم، دستگیری و بازداشت های سراسری نه تنها کارگران، بلکه نویسندگان، هنرمندان، دانشجویان معترض، و تمامی زنان و مردان آزادیخواه و زحمتکشانی که یوغ بردگی حکومت طبقاتی را بر گردن نمی خواهند، شدت و گسترش بیشتری یافته است. تعرض کنونی، نشانه قدرت و توانمندی حکومت طبقاتی نیست، بلکه نشانه ناتوانی ماشین سرکوب طبقه حاکمه است. این راهکار نفرت انگیز، نشانگر هراس و باخبری حکومت از توفانی است در راه، که گرداگرد دخمه های بیت رهبری و دولت و تمام مراکز حکومتی در حال دَوَران است. کارگزاری دولت «امید» و دست های خونین حکومت اسلامی با شلاق هایش ناتوان تر از آن هستند که برآمد طبقاتی کارگران و خیزش فرودستان را مهار سازند. کارگران با اعتراض ها و اعتصاب های پراکنده، اما زنجیر وار، در سراسر ایران در تب و تاب اند. این غرش های مبارزاتی در رشته کوه های طبقاتی چون به هم پیوند یابند، سراسری خواهند شد و بدون شک، آتش فشان فَوَران خواهد کرد. همه ی هراس حکومت اسلامی سرمایه از این آتشفشان طبقاتی و سراسری است. رشد و گسترش مبارزات کارگری، در جامعه، حاکمیت سرمایه طبقه حاکم و حکومتش را به وحشت افکنده است. حکومت، یعنی ابزار طبقه حاکمیتی که ناامیدانه، بار دیگر وحشیانه تر به قانون شلاق روی آورده تنها بی فردایی و محکومیت و شرایط بحرانی خویش را به نمایش می گذارد. حربه ی برقراری رُعب، دیگر کند شده است.
این نخستین بار نیست که چنین احکام وحشیانه ای از سوی قوه ی قضاییه رژیم اسلامی سرمایه علیه کارگران صادر می شود. سال ها پیش، در پی برگزاری روز جهانی اول ماه مه، روز جهانی کارگر در سال 1386 بود که یازده نفر از کارگران در سنندج بازداشت و به 91 روز زندان و ده ضربه شلاق محکوم شدند. حکومت سرمایه، در برابر اعتراض های گسترده کارگران و اراده ی سراسری کارگران اخراجی و بیکار به این احکام برده دارانه واپس نشست و حکم زندان و شلاق، به جریمه نقدی و ده ضربه شلاق به سه نفر از کارگران دستگیر شده بسنده کرد.
دوازدهم فروردین 1394، پنج کارگر سنگ معدن بافق چادرمَلو در استان یزد، نیز به اتهام “اخلال در آسایش و نظم عمومی” به یک سال زندان و شلاق محکوم شدند. در برابر این حکم جنایتکارانه، کارگران و خانواده هایشان و بسیاری از کارگران و ارگان های پیشتاز کارگری در ایران و به پشتوانه عرصه بین المللی کارگران، به اعتراض و خروش برخاستند و حکومت دلال به ناچار، شلاق را با پول «معامله» کرد. این بار نیز در برابر هر حکم سرمایه داران و حکومت خون آشامش، در برابر به ویژه حکم شلاق بر تن و جان کارگران، باید تمامی حکومت شوندگان به اعتراض برخیزند. این شلاق ها نه بر بدن تنی چند از کارگرانی که دستمزدهای ربوده شده و ابتدایی ترین حقوق خویش را درخواست کرده و می کنند فرود می آید، بلکه بر تن طبقه کارگری جهان و همه ی مردم زیر حاکمیت سرمایه کوبیده شده و می شود. شلاق حکومت اسلامی، این سلاح ننگ آلود، جنایتکارانه و حرمت شکنانه باید با رزم و اتحاد طبقاتی محکوم و پاسخ داده شود. این شلاق های حکومت پوسیده و دوران برده داری، بر تن وجان همه ی جامعه انسانی کوبیده شده و می شود تا روان و اراده ی طبقه کارگر درهم شکسته شود و فرودستان و معترضان جامعه، یارای خیزش نیابند و پایه های لرزان حکومت غرق در بحران را حربه ای باشد تا مجال تنفسی برای حکومتگران باشد. دیروز کارگران در سنندج و بافق و بندر ماهشهر و پتروشیمی رازی، و امروز کارگران معدن طلای«آق دره» در تکاب و فردا!؟ فردا! نباید فردایی برای حاکمیت شلاق و سرقت و فریب و جنایت و جهل باشد.
دست یازیدن به توحش قرون وسطایی رژیم، جز ماهیت فاشیستی و ترس و وحشت حاکمیت از گسترش مبارزات کارگری را به نمایش می گذارد، هیچ دلیل دیگری ندارد. اگر این نمایش های ننگین، توانایی محاصره ی اعتراض ها و اعتصاب ها کارگری را در میدان های کوچک و محلی دارد، ولی هرگز توانایی مهار و زمین گیر ساختن مبارزه ی در حال گسترش و فوران و جاری در بستر جامعه را ندارد. حکومت اسلامی سرمایه، نمی تواند کارگرانی را که با دستمزدی چهار برابر زیر خط فقر "زندگی" می کنند و میلیون ها کارکر بیکار و ده ها هزار دانش آموزانی که در فارس و خوزستان و خراسان و اصفهان و تهران و... به مراکز آموزش و پرورش های رژیم هجوم بردند را به عقب براند. حکومت و طبقه اش، نمی توانند خود و مناسباتی را که عامل فقر، تورم و بیکاری و تمامی فلاکت های اجتماعی است از مردابی که خود آفریده اند نجات بخشند. این رژیم از مهار بحران عمیق اقتصادی و سیاسی درمانده است و از این روی بیش از پیش به سلاح سرکوب لگام گسیخته و عریان متکی شده است.
خنثی کردن و ناکام گذاشتن حربه ی سرکوب رژیم تنها، با مبارزه ای متحدانه و سازمان یافته طبقه کارگر، امکان پذیر خواهد بود. مبارزات پراکنده و گسترده ی کارگری می باید مجراهای سراسری خود را بیابد و این امر، از کانال پشتیبانی فعال کانون های سازمانیافته، آگاه و پیشتاز و انقلابی کارگری و از کارزارهای اعتراضی سراسری طبقه کارگر می گذرد. فریاد کارگران معترض و به پاخاسته باید توسط همه نیروهای پشتیبان طبقه کارگر پژواک یابد؛ باید آوازه ی جهانی طبقه کارگر، رساتر گردد. رژیم سرمایه داری حکومت اسلامی، رژیم ضد بشر، ضد کارگر و جنایت پیشه را همراه با مناسبات حاکم باید با انقلاب کارگری سرنگون ساخت.
|