همزمان با آغاز درگیریهای دور جدید نیروهای نظامی جمهوری آذربایجان و ارمنستان، تجمعات اعتراضی علیه ارمنستان توسط برخی سازمانهای ترکیهای و آذری و ترکمن در کشورهای اروپایی و آمریکا برگزار گردید.
اما تجمع ناسیونالیستهای ترکیهای، آذری و ترکمنهای عراق و گروه فاشیستی گرگهای خاکستری در میدان مرکزی استکهلم-سرگلستوریت، پس لرزههای زیادی داشت بهطوری که یکی از وزرای ترکتبار دولت ائتلافی سوسیال دموکرات سوئد با حزب محیط زیست(سبزها) نیز مجبور بهاستعقا از مقام خود شد. مهمت کاپلان وزیر مسکن دولت سوئد عضو حزب محیط زیست با داشتن گرایشات مذهبی و ناسیونالیستی، در عین حال با گروه فاشیستی گرگهای خاکستری ترکیه در ارتباط بوده است. او پس از درگیریهای لفظی اردوغان رییس جمهوری ترکیه با سران حکومت اشغالگر اسراییل نیز عملکرد اسراییلیها را مانند عملکرد حکومت آلمان هیتلری دانسته بود.
از سخنرانیها و شعارها و پرچمهای تجمعکنندگان استکهلم آشکار بود که در جنگ ارمنستان و آذربایجان، برخی ترکمنها و لابیهای دولت ترکیه و برخی گروههای آذری، در سنگر جمهوری آذربایجان علیه جمهوری ارمنستان قرار دارند. من شخصا تا اینجا اشکال زیادی نمیبینم و سیاست این سازمانهاست که حق یا ناحق یک طرف جنگ را بگیرند. اما زمانی این تجمع بهشدت زیر سئوال میرود که سخنرانان و مجریان این تجمع بر طبل جنگ و خشونت میکوبند. و شعارهای نظیر «مرگ بر ارمنی»، «زنده باد ترک»، «تمام ترکها متحد شوند» و... با سیاستهای خطرناک نژادپرستی و پانترکسیم گرگهای سر میدهند. چرا که احتمالا دولت ترکیه در رقابت با روسیه و شکستشان در سوریه و جنگ خونینشان علیه مردم کردستان و مخالفین خود، بهدنبال شعلهور کردن جنگ در قرهباغ است که روسیه را در این منطقه همانند اوکراین درگیر کنند و همچنین افکار عمومی جامعه ترکیه را از جنایتهای خود در داخل کشور و بحرانهایش بهخارج مرزها معطوف سازد.
«بارباروس لیلانی» معاون رییس فدارسیونها ترکیهایها در سوئد، بهغایت خطرناک و هشداردهنده است. او بعد از آنکه شعار مرگ بر «سگهای ارمنی» را طی سخنرانی در همین تجمع میدان مرکزی استکهلم سر داد، کسی در آنجا نه تنها سخن نگفت، بلکه مجری برنامه از سخنان وی تشکر کرد. پس از آن دکتر جواد درختی صدر سابق کنگره جهانی آذربایجانیها سخنرانی کرد و او هم بهشعار و سخنان نژادپرستی بارباروس اشاره نکرد. در پایان بهاین مسئله برمیگردم.
تا دو روز بعد از این تجمع استکهلم و هنوز اين ماجرا بهرسانههاى اصلى سوئد كشيده نشده بود، هيچكدام از نهادها و شخصيتهاى ترك و آذربايجانى اعتراضى بهاين حرکت فاشیستی و جنگطلبانه نكردند. تا این كه یکی از رفقای ژورنالیستام « محمود نزهتنژاد» که مدیر برنامه تریبون تلویزیون نوروز هم هست، اتفاقی از میدان سرگل میگذشت که با مشاهده این تجمع و شنیدن شعارهای مرگ بر ارمنی و پانترکیستی و زوزه گرگهای خاکستری توجهاش بهاین حرکت جلب میگردد و از این تجمع فیلم گرفته و در سطح گستردهای منتشر میکند. این فیلم بهسرعت بهرسانههای اصلی سوئدی نیز کشیده میشود. وی از جمله نوشته است: تقريبا همه حضار بهاین سخنان فاشیستی كف میزدند و همراه لیلانی فرياد میزدند: «مرگ بر ارامنه»!
همچنین شعار مرگ بر ارامنه، مرگ بر فارس و مرگ بر كرد و نشان دادن علامت گرگ خاكسترى و زوزه كشيدن(زوزه گرگ) بهشعارهاى اصلى و نمادهاى اصلى جمع عظيمى تبديل شده بود.
این روزنامهنگار برابریطلب و آزادیخواه، بهدرستی نوشته است: «سرچشمه همه اينها يكى است، چه در ورزشگاه اروميه باشد، چه در بازى تراكتور، چه در آنكارا و يا استكهلم، يك سيستم فكرى است و يك بخشهايى از يك جنبش فاشيستى». وی تاکید دارد: «اين هيچ ربطى ندارد بهخواستههاى عادلانه و برحق فرهنگى سياسى آذربايجانىها، برعكس بزرگترين دشمن اين خواستهها میباشد.»
در ویدیویی که محمود منتشر کرد بر روی اینترنت فراگیر شد. در این فیلم دیده میشود که بارباروس لیلانی سخنگوی فدارسیون کارگران ترکیه-سوئد دیده میشود که در حال سخنرانی برای عدهای تظاهر کننده در میدان سرگلستوری استکهلم است.
بهنوشته خبرگزاری آرتی، بارباروس لیلانی که در میدان مرکزی شهر استکهلم سخنرانی میکرد، در خلال سخنانش گفت «بگذارید بهسوئدیها، اسکاندیناویها و اروپا نشان دهیم که موضع ترکیه چیست. ما دوستدار خونریزی نیستیم اما وقتی لازم باشد اجازه میدهیم خون جاری شود».
دیدهبان حقوقی سوئد، در اینباره گفت که متوجه این واقعه شده و این سخنرانی را برای بررسی مساله تحریک بهنژادپرستی بهپلیس سوئد گزارش کرده است.
بارباروس ليلانى، مسئول دوم فدراسيون سراسرى انجمنهاى تركها در سوئد بعد از موج اعتراضهاى صورت گرفته عليه سخنرانى راسيستى و فاشيستى او در مركز شهر استكهلم، از طريق كانال چهار سوئد گريان عذرخواهى كرد.
ليلانى میگويد نمىدانم چطور شد من اين حرفها را زدم، نمىتوانم توضيح دهم. نمىدانم اين حرفها و كلمات چطورى بهمغزم خطور كردند. هيچوقت خودم را نخواهم بخشيد و اميدوارم كه بقيه هم مرا ببخشند.
او در اين عذر خواهى گريان میگويد من هم از كسانى كه از سخنان من ناراحت شدند و هم از كسانى كه آنرا پسنديدند عذرخواهى میكنم. بعد میگويد من از مردم سوئد میخواهم مرا ببخشند اما او در عین حال هیچ اشارهاى بهارمنى ها نمىكند و از آنها عذرخواهی نمیکند!
نه تنها لیلانی، بلكه كل فدراسيون تركها در سوئد هم تحت تعقيب قانونى قرار خواهد گرفت. احتمال دارد اين فدراسيون چندين میليون كرونى كه هر ساله از دولت سوئد گرفته مجبور بهبازپرداخت آن شود و منحل گردد. چرا که بسيارى از نهادها و انجمنهاى جامعه مدنى سوئد از جمله نهاد قدرتمند آ.ب.اف خواهان اخراج اين فدراسيون از بدنه خود شدهاند.
ليلانى، تنها یکی از چهرههاى نژادپرست و فاشيست در جامعه تركهاى سوئد است و رابطه بسيار نزدیکی با جریان فاشیستی انجمن گرگهاى خاكسترى در سوئد دارند و بسيارى از نهادها و شخصيتهاى فعال آذربايجانى ايرانی و جمهوری آذربایجان که عمدتا تفکرات ناسیونالیستی و نژادپرستی دارند در اسكانديناوى و اروپا با هم همکاری نزدیکی دارند.
آذربايجانیهای ايرانى كه در آن تجمع استکهلم شركت داشتند و دو نفر از آنان نيز بعد از لیلانی فاشیست سخنرانى كردند نه در سخنرانىهايشان و نه بعد از آن هيچ اعتراضى بهسخنان فاشيستى و نژادپرستانه او نكردند.
فدراسيون سراسرى تركها نیز در صفحه اينترنتى خود از اعضايش دعوت بهعمل آورده بود در این تجمع شرکت کنند. در اين گردهمآيى علاوه بر دكتر جواد درختى صدر سابق كنگره جهانى آذربايجانىها و مدير كانال ماهوارهاى «اوراز»، عبدالله امير هاشمى مشهور بهجوانشير هم سخنرانى كوتاهى كرد و قول داد كه در مسابقات آتى طرفداران تيم تراكتور شعار در حمايت از آذربايجان و عليه ارمنستان سر خواهند داد.(لینک فیلم محمود نزهتزاده را در زیر این مطلب ببینید)
اما پس از رسانههایشدن این حرکت فاشیستی، یکی از مسئولین فدراسیون آذربایجانیهای ایرانی که فراخوان بهاین تظاهرات داده بودند در برنامه روز شنبه 16 آوریل 2016 رادیو همبستگی با توجیه اقدام خودشان، ادعا کرد که بارباروس را نمیشناسند و او کسی بوده که در همانجا وقت گرفت و سخنرانی کرد. در حالی که باربادوس چهره شناخهشدهای از جمله برای انجمنهای آذریها است. در این مورد رادیو همبستگی گفتگویی از جمع گفتگویی با من(بهرام رحمانی) کرده که برخی آذریهای وابسته بهگروههای ناسیونالیست آذری و گرگهای خاکستری با حملات شدید بهمن از جمله گفتند که من «خون آذری؟!» ندارم. من واقعا در حیرتم که در قرن بیست و یکم و اوج دانش و آگاهی بشر، چگونه برخی انسانها از انسانیت خارج میشوند و نمادشان گرگهای درنده و وحشی میشود و حتی خون نژاد خود را نیز رنگینتر و برتر از دیگران میبیند؟ چنین نگرشی دقیقا در برنامه و اهداف گروه فاشیستی گرگهای خاکستری آمده است که تاکید دارند: ترکها نژاد برترند و در رگهایشان نیز خون ترکی در جریان است و...
در مقالهای تحت عنوان «عقاید گرگهای خاکستری» (The creed of the Grey Wolves) چاپ نشریه بزکورت (Bozkurt)که نشریه رسمی گرگهای خاکستری است، ایدئولوژی و استراتژی گرگهای خاکستری با جملات زیر عنوان شده است:
«ما که هستیم؟ اعضای گرگهای خاکستری. (Bozkurtcu) اعتقادمان چیست؟ ترک بودن گرگ خاکستری. (Bozkurt) کیشمان چیست؟ برتر بودن نژاد ترک. اصل این برتریت در کجاست؟ خون ترک. آیا ما پانترکیست هستیم؟ آری».
(لینک گفتگوهای رادیو همبستگی و صدای شنوندگان و همچنین شرکتام در برنامه تریبون تلویزیون نوروز در زیر همین مطلب ضمیمهاند.)
واقعا بارباروس چگونه توانسته بهمديريت فدراسيون کارگران ترک-سوئد برسد؟ در حالی که او در جلسات و مهمانىهاى گرگهاى خاكسترى که با پلیس مخفی ترکیه(میت) در ارتباط هستند در استكهلم شركت داشته و در كنار «شن تورك» مسئول آنان مینشيند. یکی از نزدیکان او گفته است كه بارباروس در كركوك با پلیس مخفی دوره صدام حسین(مخابرات) همكارى میكرد و در سال 1980 چند نفر را لو داده و باعث اعدام آنان شده است. او از ترکمنهای عراقی است که دولت ترکیه از آنها بهعنوان ابزار فشار در عراق و هم در سوریه سوءاستفاده سیاسی و نظامی میکند. نوشته مفصلى در اين خصوص در صفحه ملىگرايان تركمنهای عراق موجود است.
حساسیتهای عمومی بهحدی بالا گرفت که چند روز بعد «بارباروس لیلانی» جلوی دوربین کانال 4 استکهلم، در حالی که گریه میکرد و بهخاطر اظهاراتش عذرخواهی کرد، گفت که نمیداند دقیقا چرا آن حرفها را بر زبان آورده است. او در نهایت از سمت خود استعفا کرد. اما ماجرا بههمین جا خاتمه نیافت.
این بار علاوه پای وزیر ترکتبار دولت سوئد، محمت کاپلان را هم بهمیان آمد. رسانههای سوئد تصاویری از وزیر مسکن منتشر کردند که او را در یک مهمانی نشان میدهد که رهبر گروه فاشیست بهنام «گرگهای خاکستری» هم در آن حضور داشت. در این تصاویر که مرتبط با یک مهمانی در سال گذشته است، «محمت کاپلان» وزیر مسکن سوئد و «بارباروس لیلانی» بههمراه «ایلان سنتورک» رهبر گروه گرگهای خاکستری(گروه فاشیستی خطرناک) در یک تصویر دیده میشوند.
محمت کاپلان بهرسانهها گفته که او نمیدانسته که اعضای گروه گرگهای خاکستری هم در آن مهمانی حضور داشتهاند. بارباروس لیلانی هم در مورد این عکسها بهروزنامه «آفتونبلادت» چنین گفته است: «اساسا من وزیر مسکن را قبل از آنکه وزیر شود میشناختم. اما حالا ارتباط نزدیکی با هم نداریم».
وزیر مسکن هر گونه ارتباط خود با لیلانی و جریان «گرگهای خاکستری» را تکذیب کرده و گفته است: «حرفهای نفرتپراکنانه و خشونتطلبانه بارباروس لیلانی وحشتناک بود. من هیچ رابطهای با او و گرگهای خاکستری ندارم. ما در حزب محیط زیست با همه سازمانهای افراطی دست راستی مرزبندی داریم». در حالی که بارباروس گفته است با کاپلان قبل از وزیر شدنش آشنا بوده است.
اما این دفاعیات وزیر ترکتبار مسکن ماجرا را خاتمه نداد. «حکیم بلاربی»، مسئول مطبوعاتی محمد کاپلان در گفتگو با روزنامه «اکسپرسن» در دفاع از رییساش گفت: «شما میتوانید مثلا پادشاه را در یک مهمانی با برت کارلسون در یک کادر ببینید. آنوقت زمانی که کارلسون حرفهای نژادپرستانه بزند، شما بهپادشاه زنگ نمیزنید که بگویید نظرتان در مورد آن حرفها چیست».
این سخنان وزیر مسکن با واکنش تند «برت کارلسون»، عضو پیشین پارلمان سوئد مواجه شد. او در واکنش به این اظهارات گفت: «این سخنان عاقلانه نیست. من با وکیلم تماس میگیرم. از وزیر مسکن شکایت میکنم». این بار «حکیم بلاربی» مسئول مطبوعاتی محمد کاپلان در توییتر از «برت کارلسون» عذرخواهی کرد و نوشت: «من قصد نداشتم کارلسون و گرگها را با هم مقایسه کنم».
در شبکههای اجتماعی، داغترین موضوع جامعه سوئد در ارتباط با مهمانی وزیر مسکن و گرگهای خاکستری و رویدادهای بعد از آن است. در تویتر هشتگ «کاپلان» به ترند مبدل شده و صدها توییت در این زمینه نوشته شده است.
سرانجام روز دوشنبه 18 آوریل 2016، در ساعت 12 و نیم ظهر، استفان لوون، نخست وزیر سوسیال دموکرات سوئد، اعلام داشت که ممت کاپلان، وزیر مسکن دولت وی از حزب محیط زیست، درخواست کنارهگیری کرده و او این درخواست را پذیرفته است.
او ادامه داد که کاپلان با توجه بهروابط گوناگون خود با سازمانهای مذهبی و سیاسی چنین ارزیابی کرده است که این روابط بهبحثهایی دامن زده که مانع انجام وظیفه وی بهعنوان وزیر است و من نیز در این مورد با او هم نظرهستم.
گفتههای محمت کاپلان در زمینههای گوناگون و از جمله همردیف قراردادن رفتار اسرائیل با فلسطینیان با رفتار حکومت آلمان هیتلری با یهودیان در سال 2009 و نیز شرکت کاپلان در یک میهمانی با حضور یکی از رهبران گروه ترکی گرگهای خاکستری بهیک بحران جدی در دولت سوئد و بهحملات لفظی شدید نیروهای گوناگون بهوزیر مسکن و بهرهبران دو حزب تشکیل دهنده دولت یعنی حزب سوسیال دموکرات و حزب محیط زیست(سبزها) دامن زد و بهاستعفای وی انجامید. جالب است که همه روزنامههای داخل ایران، دلیل استعفای محمت کاپلان را یک صدا انتقاد او به «رژیم صهیونیستی» گزارش کردهاند.
در کنفرانس مطبوعاتی روز دوشنبه محمت کاپلان بر دموکراتبودن خود و فاصلهگیری از تشکلهایی مانند تشکل گرگهای خاکستری تاکید کرد.
همچنین یوناس شوستد، رهبر حزب چپ سوئد، بهروزنامه اکسپرسن گفته است: «این یک موضوع جدی است بهاین دلیل که سازمان گرگهای خاکستری، یک سازمان خشونتطلب و فاشیستی است که در کشتن ارمنیها، کردها و نیروهای چپ مشارکت داشته است».
رسانههای سوئد در روزهای گذشته از جمله با شماری از جوانان ترک مصاحبه کردهاند و آنها اظهارات دیگرستیزانه بارباروس لیلانی را محکوم کردهاند و تاکید کردهاند که این نظر همه ترکها نیست. با این وجود، اظهارات جنجالی لیلانی نه تنها برای خود او هزینه داشته، بلکه برای فدراسیون ترکها و حتی جامعه ترکهای سوئد دردسرساز شد که گروه بزرگی از آنها با او یا جریان «گرگهای خاکستری» همنظر نیستند. نمونه روشنش موجی است که اکنون جامعه مدنی و گروههای سیاسی علیه وزیر مسکن سوئد بهراه انداختند. موجی که ممکن است بهاستعفای کاپلان بیانجامد.
درگیریهای پراکنده که اخیرا بار دیگر میان جمهوری آذربایجان و جمهوری ارمنستان بر سر قرهباغ کوهستانی آغاز شده، هر دو طرف بهاحساسات ناسیونالیستی دامن میزنند تا این جنگ غیرانسانی و ارتجاعی گستردهتر شود. گویا تاکنون کشتار 30 هزار انسان و آوارگی صدهزار نفری در این مناقشه کافی نبوده است. در حالی که حکومتهای هر دو جمهوری آذربایجان و ارمنستان سرکوبگر و دیکتاتور و فاسد و بههیچوجه قابل دفاع نیستند.
با این وجود، بیتردید سیاست انسانی و سیاسی این است که برای قطع این درگیری و جنگ تلاش کرد نه این که بهسنگر یکی خزید و بر علیه دیگری جنگید. باید شرایطی فراهم آورد تا مردم آذری، کرد و ارمنی در کنار هم زندگی مسالمتآمیزی داشته باشند و قربانی سیاستها و رقابتهای حکومتهای «خودی» و منطقهای و جهانی نشوند.
در گیری اخیر از روز جمعه اول آوریل 2016 - 13 فروردین 1395، آغاز شد و بنا بهاخبار و گزارشات تاکنون از هر دو طرف بیش از صد تن کشته و زخمی شدهاند. این که آیا ارمنستان و آذربایجان کدام یکی آغازگر درگیرهای اخبر بود ما هیچ اطلاعی نداریم. اما این را خوب میدانیم که باید برای قطع این جنگ تلاش و مبارزه کنیم.
در این جنگ غرب و شرق بهخصوص ترکیه و روسیه بهدنبال منافع اقتصادی و سیاسی و نظامی خود در منطقه و جمهوریهای آذربایجان و ارمنستان هستند بنابراین باز هم در این میان مردم آذری و ارمنی هستند که قربانی میشوند و هیچ حکومتی دلشان بهحال و روزگار سخت و طاقتفرسای مردم نمیسوزد.
همانطور که در بالا اشاره کردیم یک از سخنرانان تجمع استکهلم بعد از بارباروس، دکتر جواد درختی رییس سابق کنگره جهانی آذربایجانیها بود. کنگره جهانی آذربایجانیها(داک)، در سال 2005 در سولنتونا-استکهلم برگزار شد دکتر جواد درختی ریاست این کنگره را بهعهده داشت. مهمان اصلی این کنگره از ترکیه، ژنرال «ولی کوگوک» بود.
«ژنرال ولى كوچوك»، متهم اصلى نیروی نظامی موسوم به«ژيتم» و ارگنكون، يكى از قاتلان ناسیونالیست و فاشیست ترکیه است که مهمان اصلى كنگره جهانى آذربايجانىها در سال 2005 بود. این کنگره در سولنتوناى استكهلم برگزار شده بود و طى آن دكتر «جواد درختى»(یکی از سخنرانان تجمع استکهلم) بهرياست كنگره انتخاب شد. در گزارشات این کنگره هم آمده كه ژنرال ولى كوچك بهعضويت افتخارى فدراسيون انجمنهاى آذربايجانىها در سوئد در آمده است. در حالی که این ژنرال از متهمان اصلى نیروی مخوف ژيتم و ارگنكون و حادثه سوسورلك است. او در سالهای نود در راس نظامیانی بهنام «ژیتم» در کردستان قرار داشت که این نظامیان دست بهترورهایی میزدند و بهنام پ.ک.ک اعلامیه میدادند تا حزب کارگران کردستان(پ.ک.ک) را نزد مردم کردستان و ترکیه و منطقه بد نام و منزوی کند. همچنین این نیروی مخوف قاچاق کلان مواد مخدر از افغانستان و ایران و اروپا و قاچاق اسلحه را در دست داشت. کار عمدهشان نیز ترور و کشتار و ناامن کردن کردستان برای حضور نظامیان در کردستان ترکیه بود. بنابراین بسیار روشن است که بهطور کلی دكتر جواد درختى و ديگر فعالين آذرى ناسیونالیست با دولت ترکیه و حزب فاشیستی و پارلمانی حرکت ملی(م ه پ) در ارتباط هستند.
در سال 1980 نه تنها انقلابیون و فعالین کارگری، بلکه از نمایندگان مجلس ترکیه گرفته تا دادستانها، پروفسورها و روزنامهنگاران و هر کسی که مخالف سیاستهای راست افراطی و گرگهای خاکستری بود گرفتار عملیات سوءقصدی شده و کشته شدند. یکی از این قربانیان، «کمال تورکلر» رهبر کنفدراسیون کارگر انقلابی ترکیه(دیسک) بود که در بیستم ماه جولای با آتش سلاحهای گرم گروه گرگهای خاکستری زندگی خود را از دست داد. در تشیع جنازه وی، نزدیک بهیک میلیون نفردر استانبول شرکت کردند.
روزنامهنگار «عبدی ایپکچی» از دوستان نزدیک «بولنت اجویت« نخست وزیر وقت ترکیه، که طرح گفتگوی احزاب سیاسی در ترکیه را برای پایان دادن بهآنارشی حاکم بر جامعه ترکیه و سوق دادن جامعه بهآرامش سیاسی پیشنهاد داده بود، بعد از شش ماه از ارائه این طرح، توسط «محمدعلی آقجا» از تروریستهای معروف گرگهای خاکستری کشته شد. محمد علی آقجا بعد از دستگیری، از زندانی که در آنجا زندانی بود با همکاری و کمک ماموران نظامی حزب در زندان، فرار کرد و از کشور ایتالیا سر در آورد و بعد از چندی اقدام بهترور و تیراندازی به پاپ ژان پل دوم کرد که موجب زخمی شدن پاپ گردید.
ناسیونالیستها میدانستند که در بین مردم مقبولیتی برای انتخاب شدن ندارند و برای رسیدن بهقدرت تنها راه مانده برای رسیدن بههدفشان سوق دادن کشور با ترورها و قتلعامها بهجنگ داخلی و یا حکومت نظامیان بود.
در خارج از ترکیه نیز، این سازمان متهم بهقتل کوتلو آدلی (Kutlu Adali) روزنامهنگار قبرسی در سال 1996 شده است که مخالف سرسخت سیاستهای کشور ترکیه و قبرس بود. در همان سال، یکی از معاونین تانسو چیلر رییس وقت ترکیه اعتراف کرد که عبدالله چتلی، رهبر گرگهای خاکستری، مسئول آتشسوزیهای عمدی متعددی در یونان بوده است.
مدتی بعد از استقلال جمهوری آذربایجان از شوروی، بعد از استقلال سرهنگ آلپارسلان سفری به این جمهوری کرد و در آن برای انتخاب ابوالفضل ایلچی بیک( یکی از طرفداران خود) بهریاست جمهوری تلاش بسیار کرد. بعد از انتخاب ایلچی بیک، او بههمراه وزیر کشور خود اسکندر حمید اف در چندین نوبت خواستار تشکیل ترکیه بزرگ که شامل تمام نواحی شمالی ایران نیز گردد، شدند.
روزنامه یونگه ولت چاپ آلمان به تاریخ 11-09-2009، نوشته بود:
«رخدادهای خیابانی و خشونت بار سیاسی دم افزون در نیمه دوم دهه هفتاد، که تا پائیز 1980 بهقیمت جان پنج هزار نفر تمام شد، مردم را سخت نگران کرده بود. گرچه برخی از سازمانهای چپ بهتبلیغ نبرد مسلحانه روی آورده و بهبانکها حمله میکردند ولی این اقدام نیروهای چپ واکنشی بود در برابر ترورهای فاشیستی. فقط در تابستان 1980، ماهانه بین 150 تا 200 قتل سیاسی صورت میگرفت که حتی بر اساس تخمینهای محتاطانه سه چهارم آنها کار گروه «گرگهای خاکستری»، یعنی سازمان جوانان حزب فاشیستی جنبش ملی بود.
یکی از رهبران پیشین فاشیستها گفته است:
«زندان میدان سربازگیری ما بود که در آن بهاعضای خود فن جودو، کاراته، ساختن بمب میآموختیم و بهآنان آموزشهای سیاسی میدادیم».
«هواداران حزب حرکت ملی را بهعلت جرائم ناچیز بهزندان میافکندند و در آنجا بود که آنها برای قتلهای حرفهای آموزش میدیدند. ما فهرستی داشتیم با نام کسانی که باید بهقتل برسند. این فهرست بهتصویب یکیک اعضاء رهبری حزب حرکت ملی رسیده بود». حزب جنبش ملی در کنار بهقتل رساندن فعالان چپ و روشنفکران، توانسته بود با موافقت ضمنی حکومت دمیرل نخست وزیر وقت، بهویژه در منطقه آناتولی مرکزی، اعضای خود را بهعنوان افراد نفوذی در ادارات دولتی و موسسات جای دهد و مناطق «آزاد شده»ای بهوجود آورد که تا حدود زیادی از کنترل دولتی خارج بودند».
بدین صورت حزب حرکت ملی ترکیه بهرهبری «آلپ ارسلان تورکش» برای رسیدن بهقدرت از تمامی راههای ممکنه بهره برد. این حزب با گرگهای خاکستری خود، برای اینکه نشان دهد دمکراسی برای جامعه ترکیه ناکارآمد است با آشفتهکردن کشور و کشتار و ترورها، عاقبت با رویای شراکت با نظامیان در حکومت، در 12 سپتامبر 1980 ترکیه را بهدست ژنرالهای کودتاگر سپرد. از ساعات اولیه کودتا دستگیریها شروع شد.
بهنوشته همان روزنامه آلمانی؛ بعد از کودتای سپتامبر 1980، «رویهم رفته 650 هزار نفر در ترکیه دستگیر شدند. تعداد زندانیان سیاسی یک سال پس از کودتا 123 هزار نفر و در پایان سال 1985 بیش از 6 هزار نفر بود. تقریبا فرد فرد مخالفان سیاسی در زندان شکنجه شده بودند. اوهان اُزتراک، وزیر کابینه ترکیه در پاسخ بهسازمان عفو بینالملل که علت مرگ هفتاد نفر را در زندان پرسیده بود گفت «فقط» پانزده نفر تروریست زیر شکنجه کشته شدهاند، بقیه یا خودکشی کردهاند یا در حین فرار کشته شدهاند. علیه 98404 نفر افراد متهم به «هواداری از سازمانهای ممنوعه» و 71 هزار نفر بهدلیل داشتن افکار ممنوعه، ادعانامه صادر شده است. 27 زندانی، 18 نفر سوسیالیست، هشت راستگرا و یک ارمنی ناسیونالیست اعدام شدهاند، 517 حکم اعدام دیگر نیز صادر شده و برای 7 هزار نفر دیگر هم تقاضای اعدام شده است، از جمله علیه 78 نفر از فعالان فدراسیون اتحادیههای کارگری و 186 نفراز اعضای Dev Yol(راه انقلابی). فقط در نخستین سال دیکتاتوری 460 نفر در عملیات نظامی کشته شدند. دستگیریهای فلهای، هجومهای غافلگیرانه به روستاها و تجسسهای خانهبهخانه، و اعزام گروههای ترور، از شیوههای روزمره یک حکومت بهتمام معنی خودکامه در مناطق کرد نشین است.
حکومت نظامی، برای نمایش بهاصطلاح بیطرفی خود، در ماه مه سال 1981 علیه 220 نفر از فاشیستها نیز بهعلت ارتکاب 694 فقره قتل ادعانامه صادر کرد. الپ ارسلان تورکش رهبر حزب فاشیستی حرکت ملی، که علیه او نیز بهظاهر ادعانامهای صادر شده بود، در دفاعیات خود در دادگاه گفت: «در زندان ما بهفکر قدرت بودیم». سازمان اطلاعات ترکیه بهزندانیان فاشیست اطلاع داد که حاضر است آنها را آزاد کند با در آمد تضمین شده، مشروط بهاین که بهنیروی ضد شورش در منطقه کردستان بپیوندند. این نوع گروههای ترور تا پایان سالهای دهه 1990 نزدیک به 17 هزار نفر از کردهای غیرنظامی را بهقتل رساندند».
اما کشیدهشدن فعالیت گروه فاشیستی گرگهای خاکستری بهایران، بهدوره پس از فروپاشی شوروی و استقلال آذربایجان و بهخصوص بهسالهای پس از آغاز جنگ ایران و عراق برمیگردد. پس از استقلال جمهوری آذربایجان از شوروی، سرهنگ آلپ اسلان تورکش راهی آذربایجان شد تا بهجبهه خلق بهرهبری ایلچی بیگ که هم فکرش بود کمک کند تا بهقدرت برسد. او در این راه موفق شد. چرا که ایلچی بیگ که افکار شدیدا پانترکیستی داشت بهریاست جمهوری آذربایجان رسید. او شعار فاشیستی «ترکان جهان متحد شوید»، یعنی این شعار «آتورک» را سر داد. او از جمله خواهان پیوستن آذربایجان ایران بهجمهوری آذربایجان شد. او بسیاری از آذریهای داخل ایران و اروپا و آمریکا و کانادا را دعوت کرد که بهاین کشور بیایند. آنهایی که در آن دوره بهباکو رفتند نخست آموزشهای لازم سیاسی پانترکیستی را دیدند؛ از پاسپورت و پول و کانالهای تلویزیونی تا مدارک و دکتراهای افتخاری و غیره برخوردار گردیدند. سپس این «ارمغان» شوم فاشیستی را با خود بهآذربایجان ایران بردند و از شبکه اجتماعی اهدایی باکو و آنکارا و همچنین از تجمعات قلعه بابک و تیم فوتبال تراکتوسازی تبریز نیز بهره گرفتند و بهاین ترتیب، تبلیغ و ترویج ناسیونالیستی و فاشیستی خود را آغاز کردند. آنها شبکههای مختلف اینترنتی راه انداختنن و آرم و نماد آنها گرگهای درنده و وحشی هستند. آنها پای خود را از گلیمشان فراتر گذاشتند و با ساختن افسانهها و داستانهای کاذب و دروغین تلاش کردند گرگهای خاکستری را نماد آذربایجانیها جا بزنند. در حالی که گرگ در نزد آذربایجانیها حیوانی وحشی، خونخوار، درنده و خطرناک است!
برای نمونه، در میان افسانههای آذربایجان افسانهای بهنام «روباه و گرگ» وجود دارد؛ دو حیوان آشتیناپذیر و ناسازگار افسانههای آذربایجان. روباه موجودی است مکار و آب زیر کاه و هزار فن و حقه باز که تمام سوراخ سنبهها را بلد است و گرگ موجودی خشمگین و درنده و دست و پا چلفتی که همیشه گول زبان چرب و نرم روباه را میخورد. و در دام میافتد و کتک میخورد. روباه حتی سر شیر و آدمها و شتر هم کلاه میگذارد و از این رهگذر شکمش را سیر میکند.(حال همین گرگ آرم اصلی گروهها و رسانههای گرگهای خاکستری است)
گُرگ خاکستری، از پستانداران گوشتخوار است. این حیوان بومی اوراسیا و آمریکای شمالی است و بیشترین پراکندگی جغرافیایی را در بین تمام اعضای خانواده سگسانان است. گرگ نیای وحشی سگ است. یعنی سگها از نسل نوعی گرگ هستند که بین 18 تا 32 هزار سال پیش اهلی شدند. 37 زیرگونه از گرگ شناسایی شده که سگ اهلی، دینگو، گرگ خاوری، گرگ قرمز و گرگ ایرانی از جمله آنها هستند.
بیشتر گرگها بهرنگ خاکستری با لکههایی از رنگهای دیگر هستند اما رنگهای سفید، سرخ، قهوهای و سیاه نیز در آنها دیده میشود. اندازه و وزن گرگها در نقاط مختلف بسیار متفاوت است. گرگها در مقایسه با خویشاوندان نزدیک خود همچون شغال زرد و کایوت بیشتر برای شکار جانوران بزرگ تخصص یافتهاند. علاقه بیشتری بهزندگی اجتماعی دارند و از زبان رفتاری غنی و پیچیدهای بهرهمند هستند.
غذای اصلی گرگها با شکار سمداران بزرگ مثل انواع گوسفند وحشی، بز وحشی، آهو و تامین میشود اما گاهی بهسراغ حیوانات کوچکتر، دامهای اهلی، لاشه و زبالههای انسانی هم میروند. هرچند بسیاری از انسانها از گرگ هراس دارند اما اغلب موارد حمله گرگ بهانسان بهگرگهای مبتلا بهبیماری هاری مربوط میشود.
گرگهای خاکستری در دستههای 8 تا 35 تایی زندگی میکنند و یک آلفا(گرگ مؤنث) رهبری گروه را بر عهده دارد. گرگها توسط ایجاد بو، صدا(شامل زوزه)، حالت چهره و بدن با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند.
سالهاست که عدهای خشونتطلب و ناسیونالیست و فاشیست آذری در تلاشند نوعی گرگ بهنام «بوزقوردها»(گرگهای خاکستری) را بهعنوان نماد آذربایجان تبلیغ و ترویج و مطرح میکنند. نمادی جعلی و وحشتناک. یعنی گرگ سنبل وحشیگری و درنگی است نه نماد انسان و انسانیت! البته این گروه حق دارد که خودش را بهشکل هر حیوانی از جمله گرنده درنده و وحشی درآورد اما حق ندارد آن را بهنماد آذربایجان که تاریخا نمادهای و افسانههای زیبا و انساندوست و طبیعتدوست علیه ظلم و ستم فئودالها و حکومتهاست.
اما دههها پیش یک حزبی بهنام «حزب حرکت ملی» بهرهبری سرهنگ ترکیش آلپاسلان در ترکیه تشکیل شد که شاخه جوانان آن گرگهای خاکستری نام دارد. این حزب فاشیستی، یکی از موثرترین عناصر و زمینهساز کودتاها و درگیریها و نسلکشیها در ترکیه است. هرچند این حزب تاکنون نتوانسته دولت تشکیل دهد اما پدرخوانده دولتهای مختلف ترکیه محسوب میشود. بهویژه کادرها و مدیران رده بالای پلیس مخفی ترکیه(میت) از بین اعضای این حزب انتخاب میشوند.
اما در دو دهه اخیر، گروهی آذری در کمال تعجب و ناباوری از حیوان وحشی بهنام بوزقوردها یا گرگهای خاکستری سخن میگویند و بیپایه و اساس مدعیاند که این حیوان وحشی و ترسناک نماد آذربایجانیها بوده است. آنها برای نشاندادن این نماد، انگشتان دستشان طوری در کنار هم نگه میدارند که تقریبا بهشکل سر گرگ باشد. یا در تجمعات و یا بازیهای تیم قوتبال تراکتور مانند گرگ زوزه میکشند و صدایهای عجیب و غریب حیوانی از خود درمیآورند.
ماجرا در آنجا مضحکتر و مسخرهتر میگردد که گرگ بر خلاف حیواناتی چون اسب و یا سگ، حیوانی وحشی و درند و ترسناک است.
بهعلاوه بهلحاظ تاریخی؛ نماد درست کردن از حیوانات توسط بشر بهقبایل نیمهوحشی و دوران جاهلیت بشر برمیگردد. در برخی فیلمهای سرخپوستی دیدهایم که افراد، نام خود را از نام حیوانات میگرفتند مانند شاهین، بال عقاب، خرس سفید، اسب دیوانه، خرس ایستاده، ببر سیاه، گرگ خاکستری و... این نوع نامگذاری بهقبایل و صاحب نام، جنبه تلقینی و روانی داشت و نیروی جنگندگی خاصی حس میکرد. و یا چنین حسی را بهجوامع بدوی میداد.
این نوع نامگذاریها برای دوران جاهلیت بشر طبیعیست؛ چرا که بشر اولیه در طول زندگی خود و بهطور روزمره و دایمی در حال درگیری و جنگ و گریز با حیوانات وحشی و خشم طبیعت بود. درباره این درگیرها و قدرت حیوانات وحشی حرف و حدیث و تعریف و تمجید از قدرت حیوانها همراه با تحسین و مبالغه و داستانسرایی و افسانهسازی بود. مردان قبیله دوست داشتند بر حیوانات غلبه کنند و برای اینکار لازم بود که مثل آنها چابک و درنده و جنگجو باشند. با اینکه بسیاری از آنها، از حیوانات وحشی ترس و نفرت داشتند اما نام آنها را بر خود میگذاشتند تا خود را در جنگ با آنها برتر و پیروز معرفی کنند.
افسانههای بسیاری که از دیوها، جنها و پریها ساخته شدهاند همگی ریشه در ناآگاهی و بیاطلاعی و تصورات موهوم انسانهای اولیه دارند. بهاین ترتیب در طول تاریخ کهن و دوران ناآگاهی بشر، یکی از جهالت بشری پرستش حیوانات بود. در برخی از مناطق کره خاکی، حیوانات مورد پرستش قرار میگرفتند و هنوز هم البته این جهالت بهطور کلی ریشهکن نشده است. گاوپرستی، گربهپرستی، گرگپرستی و غیره نمونههایی از این قبیل، از دوران جاهیلیت بشر تاکنون بهارث رسیده است.
اما در جهان امروز و با رشد علم و آگاهی و تکنولوژی، باز هم اگر گروهی و فردی همین نماد حیوانات را از انسان برتر بداند و سرنوشت خود و جامعهاش را بهاین نمادهای کاذب و عقبمانده و حیوانی بسپارد در واقع خود چنین گروهها و افرادی یا بهطور کلی ناآگاهند و فکر و ذهنشان در دوران جاهلیت بشر باقیمانده و یا این که میدانند اما از این نمادها برای ترساندن جامعه و رسیدن بهاهداف غیرانسانی خود استفاده میکنند.
با وجود همه اینها، فرض بگیریم که در دوران جاهلیت و بربریت بشر، برخی از اقوام ترک گرگ را «تقدیس» میکردند و بر روی پرچم قبیله خود نقش گرگ میکشیدند. آیا باز هم این دلیلیست که ما نیز در عصر مدرن امروز باز هم مانند آن قبایل بدوی، تصاویر گرگ را بر در و دیوار خانهمان و شهرمان و لباسهایمان بزنیم و مانند گرگ زوزه بکشیم؟! آیا فکر کردهاید که چنین تصاویری تاثیر روحی و روانی بدی برای کودکان و جوانان دارد و بدآموزی است؟ آیا چنین نمادی توهین بهشعور و رشد آگاهی و علم و دانش بشری نیست؟ آیا انسان با حیوان درندهای مانند گرگ چه قرابتی و نیاز مشترکی دارد؟
آنهم در حالی گرگ نماد آذریها معرفی میشود که در داستانهای فرهنگ عامه مردم آذربایجان، نفرت و ترس از گرگ بیش از هر حیوانی وجود دارد. گرگ از ترسناکترین حیوانات نزد مردم آذربایجان است.
آیا ما سنبلهای انسانی و قهرمانان اساطیری و واقعی کم داریم که یک گرگ نمادمان باشد؟ این متفکران متخصص گرگهای خاکستری وطنی ما، خیلی تلاش و تحقیق بهخرج میدهند تا ثابت کنند:
«بوزقورد تنها حیوانی است که خیانت نمیکند». معلوم نیست که خیانتکاری این همه حیوانات را چه کسی ثابت کرده است که محقیقن آذری ما بهاین نتیجه رسیدهاند که گرگ خاکستری تنها حیوانی است که خیانت نمیکند؟ خیانت بهچی و بهکی؟ این محقیقن برجسته ما در کجا با این گرگها زندگی کردند و در عمل بهاین نتیجه رسیدن که آنها خیانتکار نیستند در حالی که بقیه حیونات خیانتکارند؟!
در حالی که تاریخ آذربایجان، مملو از مبارزه آزادیخواهانه و برابریطلبانه و عدالتجویانه است. از افسانه کور اوغلو تا حیدرخان عمو اوغلو، از ستارخان و باقرخان تا پیشهوری، از انقلاب مشروطیت تا انقلاب 1357 و...
در بین افسانهها، افسانههای آذربايجان از زيباترين، كهنترين، و پر محتواترين افسانههای جهان محسوب میشوند. در بررسی اين افسانهها ما تصاوير روشنی از طرز تفكر، آداب و رسوم، شيوه معیشت، جهانبينی، ويژگیهای اجتماعی و آمال و آرزوهای مردم آذربايجان را در طول تاريخ و در اعصار مختلف میبينيم .
افسانههای قاچاق نبی، کوراوغلی، بوز قورد، قیزیل آلما، سارای(آپاردی سئلر سارانی) و... از افسانههای معروف آذربایجان هستند که گرگهای خاکستری فاشیست و ناسیونالیستهای آذری، کاملا با آنها بیگانه هستند. اگر نبودند گرگ درندهای بهعنوان سنبل و نماد ترکها تبلیغ و طراحی نمیکردند. در واقع گرگ آنها، همان گرگی است که حیله و مکر روباه را میخورد و درنده و بیخاصیت است. قلعه بابک و تیم تراکتورسازی تبریز هم ربطی بهاین گرایشات فاشیستی ندارد. همین روباه امروز اردوغانها و علی افها و چهرگانیها و سازماندهندگان تجمع استکهلم هستند. اینها جایی در نزد اکثریت مردم آذربایجان بهویژه مزدبگیران و محرومان جامعه ندارند. آذربایجان، محل مبارزه و پرورش کمونیستهایی چون دهقانیها و صمدها و غیره است.
شونیستهای فارس و ناسیونالیستهای آذری هر دو بهلحاظ اهداف و سیاستهای ارتجاعیشان تفاوت چندانی با همدیگر ندارند و هر دو طرف خشونتطلب و خانمانبرانداز هستند.
مبارزات مسلحانه تبریز را سازمانی مخفی بهنام مرکز غیبی رهبری میکرد که در راس آن، کمونیست برجسته آذربایجانی، رزمندگان جسور راه انقلاب، علی مسیو قرار داشت. کمونیست برجسته دیگر آذربایجانی، حیدر عمو اوغلی، در حوادث انقلاب مشروطه ایران، در جنگ مسلحانه تودههای تبریز و خوی و ... علیه استبداد محمدعلی شاهی، در کوشش برای سر و سامان دادن بهامورات جنبش جنگل و بالاخره در ایجاد و گسترش دامنه فعالیتهای حزب کمونیست ایران، شرکت فعال داشت و هم او بود که برای نخستین بار اندیشههای کمونیستی را وارد ایران ساخت. تعداد کمونیستهای آذربایجانی که در سالهای پر حوادث انقلاب مشروطه در راه رهایی کارگران و محرومان سراسر جامعه ایران از بند اسارت و استثمار، پیکار بیامان کردند و اکثر آنها در راه اهداف والای خود جان باختند، کم نیستند.
در طول یک سالی که فرقه دموکرات آذربایجان(آن دوره بهاحزاب سیاسی فرقه میگفتند) در راس قدرت قرار داشت، تحولات عظیم اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در آذربایجان بهوقوع پیوست که حتی دشمنان فرقه را نیز مجبور بهتایید و تحسین کرد. تقسیم زمینها بین یک میلیون تن از دهقانان، تاسیس دانشگاه تبریز، اعطای حق رای بهزنان برای نخستین بار در تاریخ ایران، تحصیل بهزبان ترکی(زبان مادری) در مدارس و استفاده از این زبان در ادارات دولتی، توجه بهوضع زندگی کارگران و مبارزه جدی در جهت رفع بیکاری، ایجاد بیمارستانها، درمانگاهها و بهبود وضع بهداشت عمومی، اقدامات جدی در زمینه امور فرهنگی و مبارزه قاطع با بیسوادی عمومی و آباد سازی شهرها و...، تنها گوشههایی از فعالیتهای فرقه دموکرات آذربایجان آن هم در یک سال را تشکیل میدهد.
در 2121 آذر 1325، ارتش وحشی و سرکوبگر دولت مرکزی بهدستور شاه، بهآذربایجان لشکرکشی کرد و با اعمال زور و قلدری و حشیانهای حکومت فرقه را سرنگون کرد. ارتش شاه و عوامل و آدمکشان دولت مرکزی و عمال اربابان فراری، در روز 21 آذر و در ماههای نخستین پس از حمله بهآذربایجان، دست بهجنایات و آدمکشیهای بیشماری زدند. این جانیان حکوم مرکزی و محلی در مدت کوتاه چند ماه، در نقاط مختلف آذربایجان هزاران تن از فدائیها و هوادارانشان بهفجیحترین شکلی بهدست ارتش مهاجم شاه کشته شدند. این یک قتلعام وحشیانه در سطح گسترده بود که فراموش شدنی نیست.
من که متولد آذربایجان(شهر خوی) هستم و تا دیپلم بگیرم در همان زادگاهم زندگی کردم شخصا با این افسانهها و تاریخ سیاسی و اجتماعی و فرهنگی آذربایجان بزرگ شدم. شهری که من بچه بودم هنوز ویرانه دیوارهای اطرافش باقی مانده بود که برای جلوگیری از حمله و نفوذ نیروهای امپراتوری عثمانی بهاطراف این شهر کشیده شده بود. هنوز هم دلم برای آن کرسی زمستانی و تنقلات روی آن و داستانهایی که بزرگان تعریف میکرد بهمعنای اخص کلمه تنگ شده است. ما هر شب تلویزیون باکو را میگرفتیم و پای تلویزیون بحثها، ترانهها، تئاترها و فیلمهای منتشر شده از باکو را تماشا میکردیم. فیلمهای اجتماعی و انساندوستانه و ضدمذهبی و ضدناسیونالیستی مانند «آرشین مال آلان» و «مشهدی عباد» و... داستانهای ملانطرالدین. برنامههایی که تماشای آنها جرم داشت و اگر بهگوش ساواک میرسید کار بهجاهای باریک امنیتی هم کشیده میشد. صدها بار درباره داستانهای کور اوغلو، اصلی و کرم، حسین کرد شبستری، قاچاق نبی، ساری قیز و... حیدر عمواوغلو، پیشهوری، خیابانی و... شنیدم. صدها بار از آمدن حیدر عمواوغلو دبیر حزب کمونیست ایران به خوی را در دورهای شنیدم که شدیدا قحطی بود و سرمایهداران و تجار همه اجناس را احتکار کرده بودند و بهقیمت چند برابر بیشتر میفروختند. حیدر عمواوغلو، بهآنها سه روز فرصت داد تا قیمت نان و دیگر نیازهای مردم را پایین بیاورند در غیر این صورت کلیه کالاهای انبارهایشان را بین مردم تقسم خواهد کرد. این هشدار وی عملی شد و قیمتها بلافاصله شکسته شد. مردم برای وی شعر ساختند: «حیدر عمو اوغلو گلدی خویا / جوجوکلارین قارنی دویا و...»(حیدر عمواوغلو به خوی آمد / تا شکم کودکان سیر شود). اما من در این دوره، هرگز چیزی از زبان هیچکس مبنی بر نماد بودن گرگ در نزد مردم آذربایجان نشنیدم. اما تا دلتان بخواهد در مورد بیزاری از گرگ و خطرناک بودن این حیوان شنیدم.
همچنین در طول چهار دهه اخیر نیز بهویژه مسایل سراسر ایران و آذربایجان و منطقه و جهان را دنبال کردهام هرگز بهلحاظ تاریخی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی بهنماد دروغینی بهنام «گرگهای خاکستری» در آذربایجان روبهرو نشدهام و در جایی نخواندهام. من در شهری قدیمی و تاریخی متولد و زندگی کردهام که همسایههایمان کرد و ارمنی و بهایی و حتی روسی بودند. من شخصا از همه آنها خاطرات خوب و زیبایی دارم. این شهر هم اکنون نیز متعلق بههمه آنهاست و شهرهای دیگر آذربایجان هم همینطور. بیتردید در هر منطقه و کشوری حق طبیعی همه انسانهایی است که بدون توجه بهملیت و جنسیت و باورهای سیاسی و مذهبی و غیره با صلح و صفا، صمیمت و عشق در کنار هم زندگی کنند.
دلم برای دیدن دریاچه در حال نابودی ارومیه، نسیم ملایم و جاننواز تبریز، کوههای ماکو و همچنین تهران و شیراز و گنبد و خراسان و همه جای ایران لک زده اشت. دلم برای دوستانم و بچه محلیهایم و هم مدرسهایها و هم دانشگاهی هایم، دیدن عزیزانم و گل گذاشتن روز مزار مادرم که حکومت اسلامی مانند همه مادران داغدیده دق مرگش کرد یک ذره شده است. و... برای این که دلتگیهایمان بیش از این طولانیتر و در حد آه و اسف و حسرت باقی نماند باید جنبشهای اجتماعی و در راس همه جنبش کارگری سراسر ایران را با هدف سرنگونی کلیت حکومت جهل و جنایت اسلامی و برپایی یک جامعه انسانی، آزاد و برابر تقویت کنیم و پیکار بیامان و بیوقفهمان را تشدید کنیم. بیشک مبارزه با نژادپرستی و مذهب و ناسیونالیسم هم از کانال مبارزه علیه سیستم سرمایهداری و کلیت حکومت اسلامی میگذرد.
این واقعیتها را نوشتم تا بهتاریخ آذربایجان و تجربه شخصی خودم اشارهای کرده باشم و هم نباید اجازه داد تا این همبستگی انسانی با دروغهای بهاصطلاح شاخدار و سیاستهای خشونتطلب گروههای حاشیهای ناسیونالیستهای آذری و گروه گرگهای خاکستری خدشهدار شود. متاسفانه ما در دههای اخیر، با جنگ و پاکسازیهای ملی وسیعی در کشورهای آفریقایی و یوگسلاوی سابق و آذربایجان و ارمنستان روبهرو بودیم و هنوز هم هستیم. فقط فجایع رواندا و یوگسلاوی سابق میلیونها کشته و آواره و ویرانی بر جای گذاشته است. ما نباید اجازه دهیم این فجایع در جای دیگری از جهان، از جمله ایران تکرار شود. این آتش را سیستم سرمایهداری و بهخصوص گرایشات میلیتاریستی، ملی، مذهبی و فاشیستی آن شعلهور میسازند تا با ریختن خون انسانهای بیگناه بهبهانه دفاع از «نژاد و ملیت و مذهب» بهپست و مقام و ثروت و قدرت برسند. در این مورد هم اکنون درسهای روژاوا بسیار ارزنده و آموزنده و راهگشا در مقابل همه ماست!
سیاست ناسیونالیستی و گرگهای خاکستری آذربایجان، در حالی که داعش کوبانی را در محاصره قرار داده و دولت ترکیه نیز ارتش خود را با توپ و تانک در مرزهایش با کوبانی مستقر کرده بود تا در اثر حملات وحشیانه داعش، کسی نتواند از کوبانی بهترکیه بگریزد و یا کمی بهکوبانی برسد این مقاومت قهرمانانه مدافعان خلق زن و مرد کوبانی با شعار «کوبانی قلعه اشرار- جنگ دو تروریست در کوبانی» عملا در کنار دولت آدمکش ترکیه و داعش قرار گرفته بودند.
مدافع خلق زنان و مردان با مقاومت بینظیر و متحورانه و تحسینبرانگیزی در مقابل این نیروی درنده و آدمخوار اسلامی(داعش) ایستادند و از زندگی و آزادی و انسانیت دفاع کردند. آنان که طرفدار آزادی و برابری و عدالت اجتماعی و زندگی بودند ضرورت را در مقاومت و مبارزه جسورانه علیه داعش دیدند و این مبارزهای بود که با حمایت افکار عمومی مترقی جهان بهویژه نیروهای سوسیالیست و کمونیست و جنبش کارگری قرار گرفت. همان موقع 209 نفر از فعالان تبریز و بسیاری نیروهای چپ و کمونیست و دموکرات ایران نیز بهحمایت از کوبانی برخاستند. اما در مقابل گرایشات ناسیونالیستی و گرگهای خاکستری آذری در کنار ترکیه و علیه کوبانی و مردم کرد و علیه مردم ارمنی هستند عملا در کنار داعش قرار دارند. آنها بیشرمانه و وقیحانه خودگردانی دموکراتیک توسط نهادها و شوراهای محلی که همه مردم بدون در نظر گرفتن جنسیت، ملیت و باورهای مذهبی و سیاسی، اما همه با هدف ساختن یک جامعه آزاد و آباد و برابر و انسانی در آن شرکت فعالی دارند، تروریسم مینامند؟ واقعیت این است که ناسیونالیسم فارس، کرد، ترک، ارمنی، عرب، بلوچ و غیره، کمترین ربطی بهخواستها و مطالبات جنبش برابریطلب و دموکراتیک و حقطلبانه آذربایجان و کردستان و قرهباغ ندارند.
سخن اردوغان رییس جمهور آدمکش و قدرتطلب و هیتلری ترکیه، همواره مردم آزاده روژاوا را «تروریست» مینامد و همین افکار پلید و مالیخولیایی او را ناسیونالیستهای آذری و ترکمن نیز دنبال میکنند. اردوغانی که جنگ خونینی را بهمردم کردستان ترکیه و پ.ک.ک تحمیل کرده است و روزنامهنگاران و مخالفین خود را بهبند میکشد و خواهان لغو حق شهروندی مخالفینش است. حتی بر اساس قوانین امروز سرمایهداری، اردوغان و دولت حزب عدالت و توسعه جنایتکار جنگی محسوب میشوند. بیتردید حامیان او نیز جنایتکار و یا حامی جنایتکاران هستند.
شاید کسی سئوال کند که چرا گروههای ناسیونالیست آذری و گرگهای خاکستری صادراتی از ترکیه، گرگ را نماد و سنبل آذربایجان معرفی میکنند در حالی که تاریخ آذربایجان، مملو از سنبلها و نمادها و افسانهها و واقعیتهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زیبا و انسانی و مترقی است. جواب صریح این است که مواضع و منافع طبقاتی این گروهها کاملا مغایر با مواضع و منافع طبقاتی کارگران و محرومان جامعه است و تاریخا با گرایشات ارتجاعی ملی، مذهبی و فاشیستی سیستم سرمایهداری منطبق هستند بنابراین با این گروهها، همواره باید مبارزه طبقاتی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کرد. مبارزه ای در جهت واژگونی کل سیستم سرمایهداری و برپایی یک جامعه آزاد و برابر و انسانی!
اما ظهور اندیشه پانترکیسم در مقیاس جهانی بهسالهای پایانی سده نوزدهم میلادی بازمیگردد. هدف این گروه متحد کردن تمام مردم ترکتبار و یا ترکزبان جهان است. این اندیشه که در شکلگیری «پان ژرمنیسم» و «پان اسلاویسم» را الگوی کار خود قرار داده بود را میتوان بهروشنی اندیشهای ناسیونالیستی نامید. همانگونه که پانژرمنها در ابتدای سده نوزدهم میلادی بهدنبال متحد کردن مردم آلمانیتبار بودند و سر انجام با تشکیل امپراتوری آلمان تا حدود قابل توجهی بههدف خود رسیدند، و همانگونه که پان اسلاوها همواره در پی متحد کردن اسلاوها بهخصوص اسلاوهای بالکان و نجات آنها از حکومتهای غیر اسلاویک منطقه(همچون امپراتوری اتریش مجارستان، امپراتوری بیزانس و امپراتوری عثمانی) بودند، پان ترکها نیز با فروپاشی امپراتوری عثمانی در صدد بازسازی هویت و ملیتی نوین با محوریت زبان و نژاد ترکی بودند. پانترکیسم هیچگاه در ترکیه بهقدرت مطلق نرسید، اگرچه ملیگریان ترک و در راس آنها مصطفی کمال پاشا(آتا ترک) مهمترین عاملان شکلگیری ترکیه مدرن و حرکت آن بهسمت تشکیل کشور و جامعهای مدرن و پیشرفته بودند اما پان ترکها که میتوان آنها را ناسیونالیستهایی افراطی و نژادگرا در ردیف نازیهای آلمانی و سفید گرایان آمریکایی(کوکلاکس کلانها) نامید هرگز در عملی کردن آرمانهای خود موفق نبودند. و بیتردید بعد از این نیز در جمهوری آذربایجان و ترکیه و آذربایجان ایران شکست خواهند خورد. چرا که موضع و اهداف و سیاستهایشان بهغایت غیرانسانی و دشمنتراشی و خشونتطلبی و جنگافروزی و کشتار است.
سیستمسرمایهداری بهویژه گرایشات میلیتاریستی، ناسیونالیستی، مذهبی و فاشیستی آن، سم مهلکی برای بشریت هستند و تمام جنگهای تاکنونی صلیبی، داخلی، کشوری و جهانی، توسط این گرایشات راه افتاده و میلیونها انسان را بهدیار نیستی فرستاده و میلیون معلول و آواره از خود برجای گذاشته است. روستاها و شهرها و بهطور کلی محیط زیست توسط این جنگها و شیوه تولید سرمایهداری تخریب و یا نابود شدهاند. عامل اصلی سانسور و اختناق، تبعیض و نابرابری، سرکوب و اعدام، وحشت و ترور، فقر و گرسنگی، بیکاری و آسیبهای اجتماعی نیز همین سیتسم و حکومتهای طبقاتی وابسته بهآن است. بهعبارت دیگر، اگر این گرایشات نبود و جنبش طبقاتی طبقه کارگر که در تحمیل ستم و نابرابری و اعمال خشونت و دیکتاتوری بهخصوص استثمار انسان از انسان هیچگونه نفعی ندارد بهاحتمال قوی جهان طور دیگری میبود و مرز و رنگ پوست و ملیت و جنسیت و تفاوت اندیشهها، انسانها را بهتقابل و تمایز و درگیری و جنگ نمیکشید.
بهعلاوه از این همه جنگ و خونریزی و ترور، وحشت و ویرانی، هیچکدام از گرایشاتی که در بالا اشاره کردیم درس و تجربهای نگرفته و همچنان بر طبل جنگ و خشونت و نژادپرستی میکوبند.
آذربایجان تاریخ درخشان و سرافرازی پر از عشق و دوستی و همبستگی و مبارزه دارد از اینرو، چند گروه کوچک ناسیونالیست مانند گرگهای خاکستری و فاشیست و با زوزههای گرگیشان جایگاه چندانی در جامعه و جنبشهای آزادیخواه، حقطلب و عدالتجوی آذربایجان ندارند و تنها با کمکهای مالی و تبلیغاتی «سخاوتمندانه» باکو، آنکارا و... هیاهو و جنجالهای زشت و غیرانسانی راه میاندازند. نه تیم تراکتور و نه قلعه بابک، هیچکدامشان ربطی بهاین گروههای خطرناک ندارند و سوءاستفادهای که فعلا از این دو نماد جامعه میکنند. قلعه بابک در آذربایجان است اما مبارزه بابک در سراسر ایران علیه ظلم و ستم و استثمار حاکمان و اشغالگران و جنگهای اعراب آن دوره بود. تیم تراکتور هم ابزار مهم اقتصادی و سیاسی سپاه پاسداران است. شاید کسی این سئوال را مطرح کند که پس چرا سپاه بهگروههای ناسیونالیست آذری اجازه میدهد با این تیم حرکت کنند و شعارهای فاشیستی علیه فارسها و کردها و ارمنیها و غیره بدهند. جواب من بسیار ساده است: هنگامی گروههای مردمی بهجان همدیگر بیافتند و تفرقه بیاندازند بهنفع حاکمیت است: «تفرقه بیانداز و حکومت کن» از اینرو، مدیران و گردانندگان اصلی تیم تراکتور که در دست سپاه پاسداران است اولا نبض سیاسی و اجتماعی این گروهها در دست خود دارند و دوما، این حرکتها و شعارهای فاشیستی در تیم تراکتور که میلیاردها تومان پول در آن جابهجا میشود و هیچ خطری هم از سوی این گروهها متوجه کل حاکمیت نیست بهاقدامات و شعارهای فاشیستی آنها چشم میبندند و حتی غیرمستقیم هم آنها تشویق میکنند تا دست بهتفرقهاندازی و نفرتپراکنی ادامه دهند. در حالی که کارگران تراکتورسازی تبریز که این تیم ظاهرا وابسته بهآن است زیر سرکوب و فقر و استثمار شدید قرار دارند.
در قرن بيستم بهخاطر جنگهای ملی و نژادی و برتریطلبی و مذهبی، واژه ناسيوناليسم مورد نفرت جهانيان شد و اکنون اين واژه مترادف با فاشيسم و شونيسم است!
نهایتا جهان امروز، نیازمند قلبهای تپنده و پرشور برای آزادی، برابری، دموکراسی مستقیم و عدالت اجتماعی است. نیازمند انسانهای آزاد، مستقل، مخالف سیاستهای جاری و نظم موجود، ضدجنگ، ضد هرگونه خشونت، شکنجه و اعدام کشورگشایی، جنگهای ملی و مذهبی، علیه هرگونه تبعیض و نابرابری هستند؛ نیروها و انسانهایی که از خودبیگانه نیستند و جسورانه و متحدانه و هدفمند دست بهقیام و انقلاب میزنند.
یگانهای مدافع زنان کانتونهای روژوا؛ یک نمونه عینی و نطری و عملی در مقابل ماست. زنانی که با شهامت کلیه گرایشات ارتجاعی مردسالاری، دیکتاتوری مذهبی، ناسیونالیسی، فاشیستی و هرگونه نابرابری و تبعیض را بهسخره گرفتند و تاکنون کارنامه بسیار درخشانی از خود بهتاریخ ارائه دادهاند. بنابراین هر حکومت و سازمانی و فردی بهاین پیکارگران مدافعین خلق روژاوا تروریست بگوید خود تروریست و دشمن آزادی و برابری است!
روژوا یک روزنه امید و روشنایی زیبایی در منطقه تاریک خاورمیانه است. باید از این روزنه مراقبت ویژه کرد و قدم به قدم آن را تا جایی باز کرد که تمام منطقه خاورمیانه را روشن سازد و بهجهل و تاریکی خاتمه دهد.
واقعا ما چگونه جهانی میخواهیم؟ ما جهانی میخواهیم که در آن زندگی و حرمت انسان بهطور کامل و بدون اما و اگری محافظت شده باشد و کیفیت زندگی نه تنها برای صاحبان امتیاز، بلکه برای همه بالا باشد. ما جهانی نمیخواهیم که قدرت همراه با مصونیت است. از سوءاستفاده از قدرت و از قدرت برای سوءاستفاده عمومیت دارد. ما جهانی نمیخواهیم که در خیابانها فاشیستها و نژادپرستان علیه بشریت عربدهکشی کنند و شعار مرگ...، جنگ و... بدهند. ما جهانی نمیخواهیم که در آن انسانها دستهدسته توسط دولتها زندانی و شکنجه و اعدام شوند. ما جهانی نمیخواهیم که هر حکومتی دلش خواست و فیلش یاد هندوستان کرد بههمراه چند دولت دیگر بهکشورهای رقیب خود حمله کنند و دست بهنسلکشی بزنند. ما جهانی نمیخواهیم که دولتهایی مانند حکومت اسلامی ایران، عربستان سعودی، اسراییل، حماس فلسطین، حکومت نظامی مصر، حکومت افغانستان، پاکستان، شیخنشینهای حوزه خلیح فارس، حکومتهای کشورهای آفریقایی، حکومت سوریه، حکومت ترکیه، حکومت آذربایجان، حکومت ارمنستان و... بر جوامع بشری حکمرانی کنند که همگی فاسد و جنایتکارند. و هرگز از سرکوب و اعدام و جنگ و خونریزی دست نمیکشند. ما جهانی نمیخواهیم که داعشها و القاعدهها و جبهه النصرهها و هر گروه مذهبی و ناسیونالیستی دست بهترور و خونریزی بزنند. ما جهانی نمیخواهیم که کودکان بهوحشیانهتری شکلی مورد سوءاستفاده قرار گیرند و استثمار شوند. ما بهطور کلی از کاپیتالیسم جهانی و از قدرتهایی که شهروندان جهان را بهدو طبقه استثمارکننده و استثمارشونده تقسیم میکنند متنفر و بیزاریم. ما میخواهیم این جهان را نه تنها بهتر، بلکه خوب و ایدهآل و شایسته انسان کنیم. ساختن جهان دیگری ممکن و امکانپذیر است آنهم با این همه دانش و آگاهی، انرژی، نیرو، استعداد و فناوری و در پیشاپیش همه جنبش کارگری وجود دارد، یعنی این سازندگان نیازها و نعمات بیکران جهان!
در چنین شرایطی، طبییست که کارگران تراکتورسازی تبریز این پایتخت انقلابی و قلب تپنده جنبش انقلابی سراسر ایران و آذربایجان بهاین حرکت فاشیستها و سپاه پاسداران جهل و جنایت اعتراض کنند و نگذارند وجهه جنبش کارگری سراسری کشور خدشهدار شود و این جنبش، با تفرفهاندازی حکومت اسلامی از طریق گروههای فاشیستی و ناسیونالیستی تضعیف گردد. بهعلاوه همین سپاه هر کسی را که خواهان آزادی زبان مادری، رفع ستم ملی، مخالف خشک شدن دریاچه ارومیه و نابودی محیط زیست، مخالف زندان و شکنجه و اعدام انسانها است بلافاصله دستگیر و زندانی و شکنجه و اعدام میکنند! در حالی که بهاعمال و رفتار غیرانسانی و شعارهای گرگهای خاکستری چشم میبندند و چه بسا گاهی نیز غیرمستقیم آنها را تشویق هم میکنند تا بهاین حرکتهای مشمئزکننده و نفرتپراکن و تفرقهانداز علیه گروههای مردمی ادامه دهند و کار به کار حکومت مرکزی نداشته باشند. هر چند که این گروههای ناسیونالیست و گروه کرگهای خاکستری در جامعه آذربایجان، جایگاه و پایگاه مردمی چندانی ندارند اما با طرحهای پاسداران تیم تراکتور و حمایتهای «بیدریخ و سخاوتمندانه؟!» باکو و آنکارا رسانههای زیادی راه انداختهاند.
بدون تردید افکار و نظریات ناسیونالیستی و شوونیستی و فاشیستی در جهان و ایران همچون ناسیونالیسم کرد، آذری، ارمنی، عرب، بلوچ، ترکمن، لر، فارس و غیره مغایر با اهداف و سیاستهای انساندوستانه و آزادیخواهانه و برابریطلبانه است. سیاستهایی که از راس و مرکز حاکمیت اسلامی ایران، بازتولید و ترویج و تبلیغ میگردد. آن سیاست و اهداف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بهنفع تودههای مردم است که مخالف برتری زبانی بر زبان دیگر و ستم و برتری ملتی بر ملت دیگر است. باید در مبارزه علیه سیستم سرمایهداری و کلیت حکومت اسلامی، برای سلامتی جامعه و آینده آن ضروریست که بیوقفه علیه ناسیونالیسم و فاشیشسم و تفرقهاندازی همه گرایشاتی که در بالا اشاره کردیم مبارزه کنیم و بهدفاع از حرمت و موجودیت انسان و آزادیهایش برخیزیم.
در هر صورت، جامعه آزادیخواه، برابریطلب، عدالتجو، سرنگونیطلب و کارگران آذربایجان همدوش و همبسته با جنبش کارگری سراسر ایران، نباید بهاین حرکتهای فاشیستی و شوونیستی بیتفاوت باشند. این گروهها بسیار خطرناکاند بنابراین باید امروز کاری کرد شاید فردا دیر باشد!
«بیهوده نزیستهام»
اگر بتوانم یک دل را از شکستن باز دارم،
بیهوده نزیستهام
اگر بتوانم رنج و محنت یک زندگی را تسکین دهم،
بیهوده نزیستهام
اگر بتوانم درد جانسوزی را سرد و سلامت کنم،
یا پرنده از پا افتادهای را یاری کنم
که بهآشیانش باز گردد،
بیهوده نزیستهام.
(امیلی دیکنسون»
سهشنبه سی و یکم 1395 - نوزدهم آوریل 2016
*****
* لینک فیلمی که محمود نزهتنژاد از تظاهرات نژادپرستی سرگلس توریت استکهلم گرفته است:
http://youtu.be/99VOQxJXIao
* لینک گفتگوی محمود نزهتنژاد از بخش تریبون تلویزیون نوروز با بهرام رحمانی و باریش نصریان:
https://youtu.be/eiB8D_d9vWo
* سخنان نژادپرستانه معاوت اتحادیه سراسر ی ترکها در سوئد و نفرتپراکنی علیه ارمنها؛ بازتاب و واکنش ها
اسد صدیق، بهرام رحمانی، محمود نزهتنژاد و تماس تلفنی شنوندگان
لینک این واکنشها در رادیو همبستگی:
http://radiohambastegi.se/sounds/sound3.php?name=rozjava160416stockholmoffice.mp3&selectid=2310
|